چندین سال است که وبلاگ می خوانم; ولی این اولین بار است که بر این صفحه مجازی می نویسم که قرار است "وبلاگ من" باشد. بارها به پدیده وبلاگ و وبلاگ نویسی اندیشیده ام و همین اندیشناکی ام در این زمینه بارها مرا از نوشتن روی وبلاگ بازداشته است. اما امروز روز تولد وبلاگی من است. آغازی در پایان امسال میلادی. یا بهتر: آغازی در آغاز سال نوی میلادی. سال 2010. اینکه حال چرا تصمیم به نوشتن اینجا گرفته ام داستان طولانی گفتگو و جلسات پی در پی من و من های من است... و البته هر منم دلیلی داشته... اما امروز جلسه ی من هایم نهایی بود و رای بر نوشتنم بود!...
من چندان نوشتن را نمی دانم... چرا که من از حس می نویسم... و نیاغازیده گم می شوم و درمانده ، در ترجمه حس به واژه... واین که بخواهم حس را، ولو با الکن ِ واژه، بر بام جهان فریاد کنم؟
اینجا می نویسم که "او" بخواند... "او" یک مرد است!!... مردی است از جنس "حس"!... مردی است که با من نمی زید... در من می زید!!!...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر