لباس خوشرنگی برای نوروز به خودم هدیه داده ام. لباس را پوشیده بودم و پسندیده بودم و چون سایز مرا نداشتند، اینترنتی سفارش دادم. دیروز وقتی آورده بوده اند در ِ خانه که دانشگاه بودم. برگه ای به رسم معمول گذاشته بودند که آمدیم تشریف نداشتید، بروید و از فلان جا بسته تان را بگیرید. امروز اول صبح زنگ زدم و گفتم که می آیم. رفتم. مرد خوشرویی بسته ام را آورد و خواست که کارت شناساییم را ببیند و چک کند. پاسپورتم را روی میزگذاشتم. بازش کرد... نگاهی به من و نگاهی به عکس ِ روی پاسپورتم انداخت... از اینجا به بعدش را خط به خط می توانستم بخوانم چرا که داستان ِ من و پاسپورتم دیگر داستانی است کهنه و تکراری!...
مرد دوباره نگاهم می کند. نگاهش را از من می گیرد و دوباره به عکس پاسپورتم نگاه می کند. این بار که به من نگاه می کند، درحالیکه سعی می کند همچنان خنده ی قبلی اش را حفظ کند و کمی هم شوخ طبع به نظر برسد، می گوید: اصلا شبیه تو نیست!... عکسم را می گوید. راست می گوید. دامن مشکی ِ تکخال ِ تا کمی بالای زانو پوشیده ام با یک تی شرت آبی ِ خوشرنگ ، و از ذوق ِ آفتاب ِ امروز گل ِ درشتی هم به موهایم سنجاق کرده ام. عکسم؟ یک خانم محجبه که سعی کرده است بخندد ولی بیشتر آن لبخند روی صورتش ماسیده است. پاسخش می دهم: می دانم!... و ادامه می دهم: به هر حال قانون ِ کشور ِ من است!... می پرسد: ببخشید فقط کنجکاوم! وقتی برمی گردی ایران برقه سرت می کنی؟
اینجا چیزی که معمولا از حجاب می فهمند فقط برقه و چادر عربی است. اوایلی که اینجا آمده بودم وقتی داستان به اینجایش می رسید، کمی بهم برمی خورد و می نشستم سرِ بندگان خدا را به درد می آوردم که چقدر شما از حجاب هیچی سرتان نمی شود! ما مانتو داریم که می تواند بسیار شیک باشد ، شال و روسری حتی می تواند بر زیبایی ِ زن بیفزاید و اصلا! زنان ایرانی سلیقه را خیلی بیشتر از زنان ِ شما بلدند!!...و چه گیجشان می کردم! چیزهایی که در دنیایشان نبود!... نیست! ... حالا اما مدتهاست داستان را اینگونه تمام نمی کنم!...
با لبخندی می گویم: بله! به کشورم که می روم سعی می کنم قوانین آنجا را رعایت کنم!...
امضا می زنم، لباسم را می گیرم و بیرون می آیم...
و طعم ِ گس ِ آشنایی کامم را پر کرده است... باز...
سلام شاياي من
پاسخحذفخوبي؟
مي فهممت.. البته مشكل من با عكس شناسنامه م توي همين ايران با همون حجاب كذايي هم ديگه يواش يواش داره ديوانه كننده مي شه اما خب! قاعدتا با حجاب و بي حجاب خيلي متفاوت تر خواهيم شد...
جالبه كه اون طفلكي ها هيچ تصويري از حجاب ما ندارن.. يعني ما حتي نتونستيم اين لباس رو توي دنيا جا بندازيم.. فكرش رو بكن! لباس ما توي هر دوره از تاريخ يه شكلي بوده.. لباس سنتي هند و ژاپن و چين و بقيه ي كشورهاي آسيا رو همه ي دنيا مي شناسن اما ما با چه لباسي شناخته مي شيم؟ لباس عرب ها!!!!!!
امان از اين روزگار....
خیلی جالب بود
پاسخحذفحالا این لباس اندازه است :) ؟؟
پاسخحذفمنم اینجوری زیاد هدیه برای خودم می گیرم. به آدم می چسبه وقتی برای خودش هدیه می گیره... چون دقیقا اون چیزیه که آدم می خواد. از تو چه پنهای امسال منم یک هدیه برای خودم و مهرداد سفارش دادم. دو هفته پیش دستم رسید. خیلی خوشحال شدم. ولی مهرداد قراره تا شنبه درباره این هدیه ندونه.
م.
توبا آسمان!
پاسخحذفتو با تمام تو
سلام دخترك زيباي من
پاسخحذفخوبي؟؟؟ صداي تيك تيك ساعت رو مي شنوي كه... دلم برات هر لحظه تنگ تر مي شه. سر سفره ي سال تحويل برات دعا مي كنم مثل هميشه.. برام دعا كن...
قربون تو عزيز دلم برم من...
طرز نوشتن جالبیه.
پاسخحذفاینم داستان همه ی ماست. من عکسهای فیس بوکم رو هم باید برای یکی یکی دوستام توضیح بدم که چرا با عکس پاسپورتم فرق داره و شال رنگی سرمه و .... اووووه کلی داستان :)
عیدت هم مبارک.