روز زن!

عزیز مهربانی امروز برایم پیغامی فرستاده و روز زن را تبریک گفته است. نوشته اش خواندنی است . نوشته نسبتا بلندی است. در قسمتی از پیغامش نوشته است: "... زن یعنی آگاهی... همه به دنبال تعریف های عجیب و عظیم از زن هستند ، اما بنظرم این کاملترین مفهوم از زندگی هست؛ زن یعنی آگاهی؛ و هیچ چیز در این هستی بالاتر از آگاهی نیست؛ آگاهی یعنی قدرت؛ آگاهی یعنی آرامش؛ یعنی زیبایی؛ پذیرش و... " او ادامه می دهد: " آگاهی و تشنگی برای آگاهی در زن یک امر درونی است در حالیکه در مرد این امر کاملا یک موضوع بیرونی است. زن آگاهی و راههای رسیدن را در درون خود دارد؛ یک حافظه و انعکاس از شور ِ با شکوه هستی در تار و پودش حک شده... ولی مرد اینگونه نیست، باید ابزارهای بیرونی باشند که به رفع تشنگی کمک کنند..."

بر این باورم که برای انسان ِ امروز، چه مرد و چه زن، دیگر مدتهاست از "طبیعت ِ او" یا "ذات او" ، طبیعت یا ذات زن ، طبیعت یا ذات مرد، و اینکه خمیرمایه یمان از کدامین گِل است و "هدف" و "کارکرد" نهایی مان در گردونه هستی به عنوان یک مرد یا یک زن چیست، نمی توان سخن گفت... این نظر البته که مقابل نقطه نظر غایت شناسی می ایستد. زنان و مردانی که "احتمالی" گشته اند چرا که دیگر "هدف" و "کارکرد" نهایی یی برایشان متصور نیست. فردی ممکن است زندگی اش را "هدفمند" و در راستای تمام عوامل هستی ببیند ، یا ممکن است زندگی اش را اینگونه ببیند که هدفی بالاتر از خود "زندگی کردن" ندارد. اما در هر دوی این دو نگرشها ، هر دو در از یک زاویه اشتراک دارند و آن اینکه هر دو واقفند که زمانی، نه چندان دور هم، هر کس، زن یا مرد را هدفی غایی در این جهان بود و کارکردهایش بر آن اساس مشخص میشد؛ و این "راحتی" برای همیشه محو شده است... از این لحظه به بعد، زنان و مردان می بایست خود تعیین کنند و خود نیز پاسخ گو باشند...

امروزه شاید از بودن هایی که من "وقفه ای" و "احتمالی" می ناممشان بشود حرف زد! شاید بشود دیگر از شرایط زن-مرد-انسان حرف زد! شرط ِ هستی این زنان و مردان، گونه اش دگر شده است... و برای من این دگرگونگی ، نه تلاش به خاطر کلیشه ی یکسان بودن یا بدتر از آن: شبیه شدن مردان و زنان امروزی است، که عمق ماجرا را جای دیگری می بینم. دیگر آن ذات غایی زنانگی و مردانگی مان را و هدفها و کارکردهای "مشخص" مان را به تاریخ سپرده ایم... و این است که امروزه در تمامی "شرایط" موجود، می توان مرد را یافت، زن را پیدا کرد...

و نکته اصلی اینکه: دستان این دوست مهربانم را که من را، زن را، آگاهی ِ عریان ِ زندگی می یابد، به گرمای دست ِ زن ، از فراز فرسنگها فاصله، می فشارم...

۲ نظر:

  1. سلام شاياي من
    خوبي؟؟؟ روز زن بر تو مبارك عزيزكم... راستش احساس من هم اينه كه وقتي بزرگ مي شي از جنسيت و مليت و همه ي اين ها دور مي شي. شايد من هنوز اينقدر بزرگ نشده م كه اينجور تفاوت ها رو نبينم، اما حرفت رو قبول دارم و به نظر من اين نشونه ي بزرگي توست.

    پاسخحذف