من انگشتم رسما بر دهانم خشکیده از اینهمه قوه ی تخیل این جناب نسفی... ببین شمه ای ازتصویری که رسم کرده از آغاز خلقت:
"خدای تعالی... اول چیزی که بیافرید جوهراول بود... به آن جوهر اول نظر کرد، آن جوهر ِ اول بگداخت و به جوش آمد. آنچه زبده و خلاصه ی آن جوهر بود، بر سر آمد بر مثال ِ زبده ی قند، و آنچه در وی کدورت ِ آن جوهر بود، در بن نشست بر مثال ِ دروی ِ قند...
ای درویش! این زبده ی نورانی آدم است و این دروی ِ ظلمانی حواست. آدم و حوا موجودات اند و از اینجا گفته اند که حوا را از پهلوی ِ آدم بگرفتند!
...اکنون بدان که چون خداوند تعالی خواست که مراتب ارواح را بیافریند، به آن زبده ی نورانی نظر کرد. آن زبده ی نورانی بگداخت و به جوش آمد... {تا} مفردات عالم ملکوت تمام شدند... و چون خواست که مراتب ِ اجسام بیافریند، به آن دروی ِ ظلمانی نظر کرد. آن دروی ِ ظلمانی بگداخت و به جوش آمد... {تا} مفرذات عالم ملک تمام شدند... چهارده ملک و چهارده ملکوت ومرکب سه آمدند: معدن و نبات و حیوان... "
...
حالا بگذریم از اینکه حوا تاپاله ی آن جوهر ِ اول بود و ملک از او بوجود آمد و ملکوت همچنان از آدم بود... ولی خوب! تخیلات این آقای نسفی در قرون ِ نبود ِ حتی تصور ِ فیلمهای تخیلی، در حد المپیک است خداییش!
هیچ کلاغی از شرق اینارو باورنمی کنه.
پاسخحذفحواکلا یه بهانه است