امشب... امشب ِ تنها و پرخیال... امشب با این ماه زیبا که مهتابش از گذر شکوفه ها و شاخه های پشت پنجره بر باد ، شرحه شرحه و لرزان بر تاقچه ی اتاقم می پاشد... امشب ِ قاطی... امشب ِ پر از چیزی از جنس ِ عمیق... از اندیشناکی یی سنگین اما دلنشین... چای و موسیقی...
کندوی خیالم بیش از حد به همهمه افتاده است...
یاد نوشته ی ویرجینیا ولف می افتم: " تجربه های انسانی انتقال ناپذیرند؛ و این است دلیل تنهایی انسان"...
و چه بسا که در دل آرامترین زندگی ها طوفان هایی نهفته است که حتی نزدیکترین کسان از آن بی خبرند...
...
میفهمم این نوشته رو... خیلی خوب و قابل درکه
پاسخحذف