چاره!...

و آورده اند که مصیبت ِ عُظما آنجا آغاز می شود که بخواهی با یک نفر مشورت کنی و آن یک نفر هم خودت باشی!

حالا بفرمایید چیکار کنم؟!!...

۲ نظر:

  1. عين القضات آتش
    تا عقده های مشرقی ام
    سهمی هنوز تا شريعه ی
    خاکستر کم دارد
    شوقی هنوزتا
    اين خطبه های نا مرئی منصوری
    در باد گريه بردارد
    از هر جهت که آمده ای
    با هر دهان شطح
    در سوانح عشاق خنده ميايد.

    تو.

    پاسخحذف
  2. یک روزی کلاغی داشت واسه یه کلاغ دیگه قارقار میکرد،می گفت آدمهایی که عاشق میشن دو جورند یا به طرف هرچی لازم دارن میدن،یا فقط چیزی که طرف میخواد.دسته اول کلاغای سر خوشند ودسته دوم کلاغای خوشبخت.اما یه فرقی دارند اونی که همه چیزو میده ممکنه برنده نباشه اما هیچوقت هم نمیبازه.اما اونی که فقط چیزای ضروری را میده اگه نبره حتما میبازه.ادما فکر میکنند مساله سر بردن یاباختن هست اما واسه کلاغا مساله همیشه عاشق ماندنه.اولی می تونه دومی نمی تونه.
    یا باید با خودت کلاغ باشی یا با خودت ادم.یا هم حالت سومی اختراع کن.

    پاسخحذف