شایا
این روزها که میگذرد، هر روز
احساس میکنم که کسی در باد
فریاد میزند
احساس میکنم که مرا
از عمق جادههای مهآلود
یک آشنای دور صدا میزند
آهنگ آشنای صدای او
مثل عبور نور
مثل عبور نوروز
مثل صدای آمدن روز است
آن روز ناگزیر که میآید
(ادامه...)
وقتی تو نیستینه هست های ماچونانکه بایدندنه بایدها...مثل همیشه آخر حرفموحرف آخرم رابا بغض می خورمعمری استلبخندهای لاغر خود رادردل ذخیره می کنم:باشد برای روز مبادا!امادر صفحه های تقویمروزی به نام روز مبادا نیستآن روز هرچه باشدروزی شبیه دیروزروزی شبیه فرداروزی درست مثل همین روزهای ماستاما کسی چه می داند؟شایدامروزنیز روزمباداباشد!وقتی تونیستینه هست های ماچوانکه بایدندنه بایدها...هرروز بی توروز مباداست!
وقتی تو نیستی
پاسخحذفنه هست های ما
چونانکه بایدند
نه بایدها...
مثل همیشه آخر حرفم
وحرف آخرم را
با بغض می خورم
عمری است
لبخندهای لاغر خود را
دردل ذخیره می کنم:
باشد برای روز مبادا!
اما
در صفحه های تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هرچه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما کسی چه می داند؟
شاید
امروزنیز روزمبادا
باشد!
وقتی تونیستی
نه هست های ما
چوانکه بایدند
نه بایدها...
هرروز بی تو
روز مباداست!