رونوشت ها- پرتغال- 5

سینترا را بس زیبا یافتم. سینترا شهرکوچکی در نزدیکی لیزبون است. می توانی صبح با قطار بروی و روزی را در این شهر بگذرانی و شب به لیزبون برگردی. در دامنه بلندیهای این شهر که بالا و پایینش را به نظاره نشسته بودم، درمی یافتم که چرا هانس کریستین اندرسن از این شهر به عنوان زیباترین شهر پرتغال یاد کرده است. سینترا بر تپه های سبز و خیالی بنا شده است. خیالی می گویمش چرا که این شهر ِ تپه ای از نیمه های بلندیهایش تا قلعه ی معروف "موریش" تا کاخ سلطنتی بالای بلندای دیگرش، در هاله ای از ابرهای سپید فرو میرود...گاه باروی قلعه از گوشه ی ابر سر بر می آورد و یا گاه برجی از کاخی از انبوه ابر سرک می کشد و بیاد بیننده ای که از پایین به بلندیهای این شهر می نگرد، می آورد که زیبایی هایی در پس این ابرها خفته اند که باید تا بالای ابرها بروی تا بتوانی ببوسیشان...

اگر گذرت به سینترا افتاد و در کوچه های به سبک قرون وسطایش قدم زدی و از آب چشمه هایش که از دل کوههایش می تراود و مردمان را دعوت به توقف و نوشیدن از این زلال می کند، نوشیدی، در اولین کافه ی سر گذر به قلعه، ته گیلاسی از شراب محلی بنام جینجا (ginja) را که درون لیوانهای کوچک شکلاتی سرو می شوند وبایستی همراه با نوشیدن این شراب، خورده شوند را از دست ندهی...

نوش...

۱ نظر:

  1. به قول جبران خلیل کوهستان پوشیده از مه تپه نیست درخت سرو زیر باران بید مجنون نیست
    نوشت باد

    پاسخحذف