دوست داشتنی ترین کنج دنج من...

يا اصلن همين نامه‌ی آخری
همين دست‌خط تاب‌دار قرمز يواش روی آ-چار سفيد بی‌خط
که اصلن من می‌ميرم واسه‌ی آن تيره‌شده‌گی‌های جوهر قلم وقتی می‌رسد به انتهای دواير
به انتهای ميم "قلم" و انحنای جيم "کنج"
با خودم فکر می‌کنم عجب دنج‌ای شده اين کنج با تمام اين چرخش‌هاش و سايه‌روشن‌هاش و بالاپايين‌هاش
که اصلن بعضی آدم‌ها چه‌طور بلدند خودشان را بکنند کنجِ آدم
خودشان را با همين کلمات جا کنند توی خلوتِ آدم
گره بخورند به روز و شبِ آدم
بعد همين‌جوری‌ها می‌شود
که می‌بينی يک نامه داری
با بوسه‌ای که طعم‌اش داغاداغ مانده روی لب بالايی‌ت...

...

یدالله رویایی

۱ نظر: