رونوشت ها 3- ایران

پس از سفرهای بسیار و عبور از فراز و فرود امواج این دریای طوفان خیز

بر آنم که در کنار تو لنگر افکنم

بادبان برچینم

پارو وانهم

سکان رها کنم

به خلوت لنگرگاهت درآیم و در کنارت پهلو گیرم

آغوشت را باز یابم

استواری امن ِ زمین را

زیر پای خویش

...

دلم برایت تنگ است... سخت...

...

۱ نظر:

  1. حکایت من هم بود!
    اما کلاغ بزرکی به پرواز نشسته بودومن مجبور شدم روی درخت بمانم به انتظار آشمان وپرواز کلاغی از خودم!

    پاسخحذف