مُردم از خوشی!...

خوب اگه شما هم جای من بودید که بعد هفت سال زندگی ِ این مدلی، هنوز بهش عادت نکرده باشید، در راستای دلتنگی زدایی امروز از خودتون، میرفتین مغازه پرفیوم و بعد از امتحان کردن شونصد عدد بوی مختلفه و سواستفاده کامل کردن از خوش اخلاقی ِ دخترک مو زرد فروشنده ی مغازه، همون ادکلنی رو که از همون اول میدونستید که میخواید و آخر از همه می گید براتون بیاره! و بعد از کلی تفکر و ادای مشکل پسندی و کمک خواستن از دخترک مو زرد فروشنده همون رو می خریدید و هنوز تو مغازه رسیدتون رو نگرفته، جعبه ادکلن رو باز می کردید و یه دوش حسابی ادکلن بین مسیر خارج شدن از مغازه و خیابون می گرفتید تا حالتون جا بیاد...

بعدشم میرفتید یه عدد قهوه موکای اندازه ی قد خودتون با یه وجب کِر ِم و شکلات روش سفارش میدادید و می نشستید دو ساعتی با قهوه و دید زدن مردمان این شهر می گذروندید و حالا هم دراز می کشیدید و "آنجلا" رو که قرار بود دیشب ببینید ولی حواستون پرت بوسه بود و عوضش "فایندینگ نِو ِرلَند" رو دیدید،با زیرنویس فارسی تماشا می کردید...


میگید نه؟!!! به امتحانش نمی ارزه جانم!...

۲ نظر:

  1. ای جاااااااااانم
    ...

    پاسخحذف
  2. سلام شایای من
    خدا رو شکر که این لذت ها همه از آن توست... دوست دارم اینو که همیشه زندگی رو به بهترین و زیباترین وجهش می گذرونی... عاشق این اخلاقتم دختر.
    همیشه شاد باشی و همیشه خوش!

    پاسخحذف