شایا
دل میرود و دیده نمیشاید دوخت چون زهد نباشد نتوان زرق فروخت پروانهی مستمند را شمع نسوخت آن سوخت که شمع را چنین میافروخت
دل میرود و دیده نمیشاید دوخت چون زهد نباشد نتوان زرق فروخت پروانهی مستمند را شمع نسوخت آن سوخت که شمع را چنین میافروخت
پاسخحذف