نیمه راه...

نیمه ی یک راهم
که گم کرده ست پایانش را و
فراموش کرده آغازش را
مثل قطاری که ریل را به یاد نمی آورد
و کودکانی که عصر های منتظر،
دست تکان می دادند عقربه های دونده را.
مثل رودی که در میانه ی راه پشیمان شده از رفتن
و پایش نمی رسد به کوه زاینده.
مثل ستاره ای که از چشم خدا افتاده
ول شده ام در خیابان شلوغ شب.


سرنوشتم انتظار کشیدن حادثه ایست
سنگی به سمت قطار ایستاده پرت نمی شود.
رود، تشنه فرو می رود در خاطرات ابر
ستاره ای که "شمال" نیست گم می شود
و فراموش می شود

طی کن مرا شبی
و تمامم کن

۱ نظر:

  1. در آشوب یک راهم
    در تنگه های سینه
    که هر دم از شیبی
    راهزنان فواصل
    گاهی به عیاری
    به قصد هر ان چه دارم حمله می کندد
    ما به سلامت خواهیم گذشت از این همه تیغ آیا یا شهید این راهیم ...

    پاسخحذف