آسیب شناسی شایا!!...

نشسته ام و این مصاحبه جدید محسن نامجو را با دقت گوش کرده ام. دوبار هم. راستش بیشتر نشسته ام و چشمها و دهانش را و طرز ادای کلماتش را هی نگاه کرده ام. انگاری که بخواهم چیزی ورای آنچه می گوید، در حالت نگاه و طرز حرف زدنش، بیرون بکشم!!... من اولین بار محسن نامجو را با "زلف بر باد مده" اش شناختم. یادم هست. صبح یکشنبه ای بود. سید فایلش را برایم ایمیل کرده بود. چندان به این ایمیل وقعی ننهاده بودم اولش. بعد که باقی ایمیل ها را خواندم، این فایل را باز کردم و راهی آشپزخانه شدم چایی برای خودم بریزم. صدای نامجو و طرز خواندنش میخکوبم کرد. برگشتم به اتاق و صدای بلندگوها را زیاد کردم. اصلن خوش خوشانی م شده بود اساسی. نیشم تا بناگوش باز شد. مردک این مدلی حافظ می خواند!... و بلند خندیدم. شاید ده بار هی پلی- بک زدم و گوش کردمش، دوباره و ده باره. صدا و حجمه ی موسیقی اش برایم هم تازه بود هم بسیار جذاب. سرچ کردم و چند آهنگ دیگرش را هم همان روز یافتم و هی گوش کردم. بعدها تقریبن همه ی آهنگهایش را از اینجا و آنجا جمع آوری کردم و حالا مجموعه ی خوبی از آهنگهایش دارم...

اما حالا که دارد با وی او اِی مصاحبه می کند، هی غمم می گیرد. هی با خودم می گویم کاش از ایران بیرون نیامده بود! راستش همیشه دلم می گیرد وقتی می بینم و می شنوم که باز یکی دیگر از هنرمندان و با استعدادهایمان از ایران خارج شد. دوستانم منت ام می کنند که تو خودت آمده ای بیرون و راحتی را برای خودت میخواهی، ولی به دیگران نمی پسندی؟ راستش بنظرم همه کسانی که جلای وطن می کنند آسیب می بینند... حالا انواع و اقسام دارد و کم و زیاد هم. میدانم هم که چه سخت میگذرد بر مردمان کشورم. باز هم فکر میکنم که برای کار و تحصیل در بسیاری رشته های تحصیلی غرب بسی غنی تر و پیشروتر است و بسا که فرصتی باشد برای جهش به جلو... اما در مقوله ی هنر و ادبیات کمی بدبین ام! هنر و ادبیات بنظرم از چشمه هایی می نوشند که عمیقن ریشه در خاک و فرهنگ یک مرز و بوم دارند. کمتر هنرمندی از ایران را می شناسم که آنجا جوشیده باشد و بعد از ترک وطن همچنان تراویده باشد. بیرون از ایران معمولن پراکندگی های فکری و فرهنگی و جغرافیایی و سیاسی بیشتر از آن اند که جایی برای شکوفایی هنرمند بگذارند. انگار که حل می شوند و ذوب می شوند و تمام می شوند در یک همچین فضای بی ته و بی در و پیکری، و دیگر جمع نمی شوند...

۱ نظر:

  1. نظر من هم با تو یکیه... کم دیده ام هنرمندی که از ایران بیرون بره و باز هم توی اوج بمونه و شاید بشه گفت ندیدم.. یعنی حداقل ایرانی نمونده!
    فکر می کنم هنر ایرانی توی خاک ایرانه.. خیلی شاعرانه شاید به نظر بیاد اما باید خاکش بشینه روی تنت تا احساس ایرانیت بجوشه....

    پاسخحذف