گمشده در دوردستها...

"اتاق خلوت پاكی است

برای فكر چه ابعاد ساده ای دارد!

دلم عجيب گرفته است

خيال خواب ندارم"...

كنار پنجره رفت

و روي صندلی نرم پارچه ای

نشست:

"هنوز در سفرم

خيال می كنم

در آبهای جهان قايقی است

و من- مسافر قايق- هزارها سال است

سرود زنده دريانوردهای كهن را

به گوش روزنه های فصول می خوانم

و پيش می رانم...

مرا سفر به كجا می برد ؟

كجا نشان قدم ‚ ناتمام خواهد ماند

و بند كفش به انگشت های نرم فراغت

گشوده خواهد شد؟...

...

کجااااا؟!...

۱ نظر:

  1. بعضی وقت ها لال می شم در مقابل بعضی حرف ها...

    پاسخحذف