حافظ به سعی شایا

شکایت از که کنم؟
خانگی ست غمازم...

۱ نظر:

  1. اين شيون
    خاطره از ازل مي آرد و
    حالا
    از كوچكي هام بگويم اگر
    مدام گريه بوده ام بي تو اي مادرانه-

    شيري كه نوشيدم از نفسهات
    شب
    مرا
    در هجوم بادهايش به صحاري عطش افكند و
    چشمه نام تو شد اي بهارانه-

    عمري است
    بي نام!
    مي گردم در اين وادي و
    كتاب من نانوشته و مكتوم
    ار اوراد سرگشتگي و
    از زمزمه هاي زندگي سرشار-

    ن كه خواسته باشم پيامبران از رود طلوع كنند و
    ابرها را فرمان دهند به باريدن
    مي خواهم يك لمحه
    باد
    هر كجاي خا ك
    كنار پنجره ات زاري هاي مرا زمزمه كند
    شب
    ستاره ببارد و
    صبح
    چشمه اي در آيينه ات گيسو افشان
    از گلويم بخواند كه سوخت
    در هزاره ي بي باران-

    ي. رويايي

    پاسخحذف