گاهی وقتها یک چیزهایی توی خبرها یا ایمیل ها و مقاله ها می خونم که کلی غصه م میشه بعدش از خوندنشون... این خبری هم که توی رادیو زمانه خوندم اخیرن از این دست خبرهاست و من هی دلم یه جورهایی دردش می گیره... هی غصه دار میشم هر وقت فکرش رو میکنم... خبر در مورد اینه که دانشمندان محترم میگن که دارن کشف می کنن که چرا آدمی عاشق میشه!... بعله! مشکلاتمون داره حل میشه!!!... توی این دنیای مدرن همه چی با این علم و تکنولوژی قابل توجیه و بررسی یه خب! گوئیا کشف کردن که یک قسمتهایی توی مغز آدمی هست که یک سری هورمون و مواد شیمیایی میریزن توی خون آدم و آدم حس عاشقیت نسبت به جنس مخالفش (حقوق همجنس گرایان محفوظ می باشد) بهش دست میده!!... عشق و نفرت در واقع تغییرِ دوز این ترکیبات هستن!... خب ظاهرن اشکالی نداره اصل موضوع و همه دارن خوشحالی می کنن از این کشف جدید بشر! من اما هی این خبر روی اعصابم داره قدم میزنه اونم با پاشنه های بلند! فکرش رو بکن! همه چیز رو بخوان با ژنتیک و هورمونها توضیح بدن!!! حتی اون نگاه ِ تو رو وقتی از گوشه ی چشم از پشت استکان چای نیگاهم میکنی... یا بخوان اون حس سر انگشتات رو و اون چاله ی خنده ت روی گونه ت وقتی سر به سرم میذاری رو ربط بدن به یکسری فعل و انفعالات شیمیایی تو مغزت! یا این گرگر گرفتن سینه م که دلش برات پرپر میزنه رو به ژن و هورمونهام!... اینهمه داغی و عاشقیت و اینهمه بالا و پایین شدن روی این امواج و ادبیات عاشقی و چه و چه برای تکامل و بچه دار شدن و بقاست و دیگر هیچ!... اخیرن حتی میگن یه پروژه هم شروع کردن که بتونن رویاهای آدم رو ثبت و ضبط کنن!!...! فکرش رو بکن! رویاهات و خیال هات رو ضبط کنن و بعدشم لابد بریزن روی سی دی و نشون بدن یا کپیشون کنن روی هارد دیسک!!!... تصورش گیرم برام آسون هم باشه، زیبا نیست اصلن راستش... حالا میخواد پیشرفت اسمش رو بذارن یا هر چیز دیگه!... دوست نمیدارمشون... و هی از تصور اینکه داریم یواش یواش این جوری به خودمون نیگاه می کنیم غصه م می گیره... نه اینکه قبول نداشته باشم که همه چی انگاری رنگ و بوی فریب داشته تا حالا!... نه! حرفم اینه که انگاری دلم یک فریب خیلی بزرگتری لازم داره تا بتونه خودش رو نگهداره! وگرنه می پاشم من... از هر 6 ستونم سقوط خواهم کرد...
کمکم کن...
این بشر رو اگه رهاش کنی انگشتش رو توی هر چیزی فرو می کنه و تا ته هر مطلبی می خواد بره...
پاسخحذفآخه با عشق دیگه چیکار دارن؟
تا حالا هم با فریبهای ذهنی خودمون سر پا هستیم... این به بعد هم با همونها، دوز ِش رو باید قویتر کنیم... ذات دنیا فریبه... با دیدن فیلمهایی مثل ماتریکس یا طبقه 13، من خیلی به فکر فرو میرم و به نظرم همه دنیا و هر آنچه در آن هست، فریبی بیش نیست... اما من با همین فریب، عاشقم و می تپم...
پاسخحذففرض كن وقتي را كه ونگوگ گوشش را مي بر و مي د ه به يه فاحشه يعني يك سري سلول تو سر جناب ون شروع به سوخت وساز كردن چرا تو كله ي اون همه مرد ديگه نكردن فرض كن شمس و مولانا را بعد انفعالات شيميايي تو مغز مولانا را خنده ام مي گيرد وقتي حتا نگاه به راه رفتن تو قلب قفسه سينه را مي شكند
پاسخحذف