رو رو که نئی عاشق ای زلفک و ای خالک
با مرگ کجا پیچد آن زلفک و آن پیچک
بر چرخ کجا پرد آن پرک و آن بالک
ای نازک نازک دل دل جو که دلت ماند
روزی که جدا مانی از زرک و از مالک
اشکسته چرا باشی دلتنگ چرا گردی
دل همچو دل میمک قد همچو قد دالک
تو رستم دستانی از زال چه می ترسی
یا رب برهان او را از ننگ چنین زالک
من دوش تو را دیدم در خواب و چنان باشد
بر چرخ همی گشتی سرمستک و خوش حالک
می گشتی و می گفتی ای زهره به من بنگر
سرمستم و آزادم ز ادبارک و اقبالک
بر هفت فلک بگذر افسون زحل مشنو
بگذار منجم را در اختر و در فالک
ترک خور و خفتن گو، رو دین حقیقت جو
تا میر ابد باشی، بی رسمک و آیینک
(شعر: مولانا، خواننده و آهنگساز: سیاوش ناظری، گیتار: احسان فرامرزی پور، بربط : فرود خاموشیان، پرکاشن : سیاوش ناظری)
پ.ن. نمیدونم چرا فکر میکنم مولانا دلش خیلی کوچیک شده بوده وقتی این شعر رو میگفته!...
سلام شایای من
پاسخحذفخوبی تو؟؟؟؟؟؟؟
آره... به نظرم همین طور بوده.. یه جوری این حس رو به آدم می ده این شعر....
راستی عزیزم
فردا اینجا عیده
عید غدیر...
مبارکت باشه.. هرچند اونجا به نظرم بویی از این عید نیاد اما برای تو هر روز عید باشه انشالله...
می بوسمت هزار هزار بار..
دلم تنگته عزیزکم.
به دلجويي و دلداري در آمد يار ْ پنهانك
پاسخحذفشب آمد چون مه ِ تابان شه ِ خونخوارْپنهانك
دهان برمينهاد او دست يعني:
((دم مزن،خامش!))
ومي فرمود چشم او:
(( در آ در كاژ پنهانك))
چو كرد آن لطف ِاو مستم ، در ِ گلزار بشكستم
همي دزديدم آن گل ها ، از آن گلزار
پنهانك
بدو گفتم :
پاسخحذفكه (( اي دلبز ! چه مكر انگيز و عياري بر انگيزان يكي مكري خوش ، اي عيارْ
پنهانك از آن اسرار عاشق كُش،مشو امشب مها خامُش نواي چنگ عشرت را بجنبان تارْ
پنهانك كه غمازان همه مست اند و اندر خواب )) گفت:
((آري
وليكن هست از اين مستان يكي هشيار
پنهانك ))