دیدی یک وقتهایی هست در زندگانی، که خوشی و ناخوشی هر دو با هم میان سراغ آدم!... آدم هم خوشحال است، هم به همان اندازه درگیر و ناراحت... و این قدر این دو حس با هم عجین می شوند که طعم عجیب و یگانه ای می بخشند به لحظه ات... امشب این حس بعد از بیرون آمدن از سینما بهم دست داد... امشب آخرین شب از "اولین جشنواره ی فیلمهای ایرانی در لندن" بود و من رفته بودم فیلم مستند "تینار" را ببینم. "تینار"، ساخته ی مهدی منیری، فیلم مستندی ست، روایتگر زندگی چوپان-کودکی به نام قاسم گالش (گالش: چوپان) که مجبور است به تنهایی و بدون پدر و مادر، در جنگل های جنوبی بابل ِ مازندران، از گله گاوهای اربابش نگه داری کند. قاسم با سن کمی که دارد چوپان سخت کوشی ست که به تنهایی شیر گوساله ها را می دوشد ، در سرما و گرما از آنها مراقبت می کند و با تهیه علوفه برای گاوها و فروختن شیر زندگی اش را در تنهایی می گذراند. قصه ی "تینار" ترجمان لحظه هایی از زندگی ِ کودکی ِ سخت قاسم است که تلخی شان با زیبایی طبیعت ِ مسحور کننده ی جنگلهای مازندران در هم آغشته شده است... این فیلم آنقدر شاعرانه است، آنقدر همزیستی عاشقانه ی پسرک با طبیعت و گاوها و جنگل، زیبا تصویر شده است و در عین حال تنهایی و مشقت زندگی پسرک آنچنان دردناک است، که هنوز آن طعم عجیب و قاطی و بیادماندنی را زیر زبانم مزمزه میکنم... از طرف دیگر هم با اینکه می دانستم این مشقت و درد ِ نشان داده شده در فیلم، واقعی هست و این فیلم مستند هست و این دردم میداد، ولی از بودن آدم هایی مثل مهدی منیری که بلدند چطور اینهمه زیبایی و شاعرانگی را از دل اینهمه درد بکشند بیرون هم خیلی خیلی خوشحالم... و کاش میشد به کارگردان فیلم بگم که در حد و اندازه ی خودم، قدر میدانم بخدا... راستش حتی رفتم و پرسیدم که ببینم آقای منیری خودش هست یا نه (چون تو جشنواره خیلی از کارگردانها بودند) که گفتند نتونستن بیان!!... عکاسی فیلم عالی ست. رنگها و منظره های مازندران در چهار فصل آنقدر زیبا و به جا گرفته شده اند که من هی بغضم میشد در طول فیلم... اصلن راست ترش را بخواهی از همان ابتدای فیلم، یک عدد بغض گلوگیر ِ گنده راست آمد نشست وسط نفسم و با چه حالی تماشا کردم این فیلم را... و هی هم بخودم نهیب زدم که فرزندم آرام باش، دخترم آدم باش! اما تمام تلاشم برای فروخوردن آن بغض، فقط منتهی به این شد که هی بیشتر حالیم شد که ریشه هایم تا چه عمق هایی فرورفته اند و هرچی هم که هی یادم میبرم خیلی چیزها رو، راست میارنم و مینشوننم و حالیم میکنن که نه بابا عمق فاجعه بیشتر از این اداهای شماست خانوم...
حالا هم کاش یه مسلمونی پیدا بشه به من بگه "تینار" به مازندرونی میشه چی؟
سلام عزیز دلم
پاسخحذفخوبی تو؟
نمی دونم.. راستش مازندرانی بلد نیستم.....
اما حس و حالت رو می فهمم.. فیلم های مستند معمولا این توانایی رو دارن که آدم رو به این حال و روز بکشونن.... کاش ببینم این فیلم رو.
خوب البته من كه جزو نامسلمون ها حساب مي شم . اون جنگل هم قسمتي از لفور سوادكوه حساب ميشه تا نزديكي هاي اون مكان رفتي كمي بالاتر بوده. تينار هم معنيش يه جورايي مي شه من يعني تنها
پاسخحذفسلام بر شما که احتمالا اسمتون شایا هست و چقدر من از خوندن جملات پر از احساس شما لذت بردم و چقدر مثل خودتون (موقعی که فیلم رو داشتیدتماشامی کردید)من هم از خوندن این جملات احساساتی شدم و باز هم خدا رو شکر کردم که با تمام اشتیاقم برای حضور در سالن نمایش که نخواستن باشم از دیدن متن شما احساس شعف کردم.امیدوارم خوش باشید و اگر با دیدن فیلم تینار غمگین شدید منو ببخشید.درضمن همونطوری که در فیلم هم ذکر شده تینار یعنی تنها.از طرف من اگه اعضای جشنواره رو دیدین بهشون بگید شجاع باشن و بگن چرا من در اون جشنواره حضور ندارم.برای شما می گم که وقتی از دوستان سوال کردیم که آیا می شه در زمان جشنواره در اونجا حضور داشته باشیم گفتن نه چون اولین سال جشنواره هست و ما پول نداریم دعوتتون کنیم ولی همه اینا به کنار از طرف من ازشون بابت این جشنواره و نمایش فیلمم تشکر کنید.با آرزوی سلامتی و موفقیت برای شما و دست اندرکاران جشنواره.ارادتمند م.منیری
پاسخحذفmahdi_moniri@yahoo.com
2480025 -912 -21+
همه ما به نوعی "تینار" هستیم در این دنیا... خوش به حال "قاسم گالش" که تنهاییش رو میتونه با زیبایی پر بکنه و در حالی که عذاب میکشه، لذت هم میبره...
پاسخحذفدوست می داشتم که فیلم رو ببینم... شاید روزی تونستم ببینم
آقای منیری بسیار عزیز
پاسخحذفبراستی و به حق که جایتان اینجا توی جشنواره بسیار خالی بود. بعنوان یک ناظر، میتونم بگم که جشنواره بسیار خوب برگزار شد و به جد میتونم بگم که با بودن افرادی مثل شما، سینمای ایران همچنان میتونه توی دنیا بخودش بباله و حرف برای گفتن داشته باشه. ایده ی این جشنواره در لندن، هم بسیار خوب، هم بسیار بجا بود و این اولین کار در این سطح در بریتانیا (شاید هم در اروپا) بود. با مدیریت انصافن خوب و بالایی هم برگزار شد. فیلم شما، "تینار" (من چون مازندرانی بلد نیستم و تند تند سابتایتل انگلیسی فیلم رو میخوندم، فکر کنم ترجمه ی تینار روی فیلم رو از دست دادم!) در یکی از با پرستیژترین (از لحااظ تاریخ سینما) سینماهای لندن که البته فرانسوی هست (Cine Lumiere) به نمایش درآمد. بی اغراق، فیلمتان از تاثیرگذارترین فیلمهایی بود که من تا به امروز دیده بودم و فکر میکنم بسیاری از ماهایی که توی سالن نشسته بودیم همین عقیده را داشتیم. هم ایرانی جماعت هم خارجی جماعت. بهتون از صمیم قلب تبریک و خسته نباشید میگم و امیدوارم در مسیرتان پاینده باشید.
قرار هست فیلم "کشتزارهای سپید" بعلت درخواست بالای بیننده ها دوباره این هفته به نمایش دربیاد. من هم این فیلم را در نمایش هفته ی پیشش ندیدم و میرم که این هفته ببینم. چشم! حتمن پیغام شما را به گردانندگان این جشنواره خواهم رساند. میتونم هم درک کنم که کاری در این سطح و اجاره کردن سینماهایی در این حد اعتبار و هزینه های سر به فلک کشیده و اوضاع بد اقتصادی اینروزهای لندن، برای گردانندگان این جشنواره سخت بوده باشه ولی این حق و اشتیاق رو هم سرپوش نمیذاره که کاش خودتان هم در جشنواره حضور می داشتید. حتمن خواهم پرسید... امیدوارم برای کار دوم، گردانندگان بتونند با اعتباری که از این اولی کسب کردند بودجه ی بالاتری بگیرند.
بسیار هم ممنونم و سپاسگزار از این پیغام محبت آمیزتان
سرشار باشید و سربلند
شایا
تا جايي كه من مي دونم جناب منيري براي ساخت تينار يك سالي را در گالش منزلي كه قاسم زندگي مي كرده سر كرده و فيلم برداري . اثر بس زيباست و زحمت فيلم سازش قابل قدر داني ...
پاسخحذف