بشمار 2010

توی جلسه ی رسمی دونفری با خودم نشسته ایم، تا جمع بندی یی دوشخصی از 2010 بکنیم... ما اذعان داریم که اگر قرار است سال با شماره ای دگر شود، سال ما با 1390 دگر خواهد شد، ولی از لحاظ کاری و به دلایل جغرافیایی و محیطی، 2010 را هم باید عددی حساب کنیم و پرانتز این شماره را هم ببندیم. برای امثال ِ ما "بی خانمان ها" سال دوبار عوض می شود و سالانه دوبار دهنمان سرویس میشود که آخ! سالی دیگر هم گذشت... ما متفق النظرهستیم که 2010 سال ویژه ای برای ما نبود و مثل بسیاری سالها، اینهم بر ما گذشت... بارقه هایی از آنچه بر ما رفته و یادمان مانده را از طرف هردویمان، من می گویم:

در ابتدا پررنگترین چیزی که در خاطرم مانده، بخش ویژه ی هنری امسال است. 2010 سال کلید خوردن یکی از پرهزینه ترین فیلمهای سینمای ایران و جهان بود. فیلمی که نام نداشت، اصلن ساخته نشد ولی هزینه اش برای کارگردانش و سینمای ایران گزافترین بود... پس بگذار سال 2010 را سال جعفر پناهی بنامیم و ادای احترام هم به محمد رسول اف... و اینکه ما بطور ضمنی هم متوجه شدیم که در تمام دنیا ملت را برای ارتکاب جرم تبعید می کنند، در کشور ما ممنوع الخروج!!

در2010 اولین جشنواره ی فیلمهای ایرانی لندن برگزار شد. بسی خوشمان آمد. سلام آقا پژمان..

در2010 بسیاری از بزرگان فرهنگ و ادب ایران و جهان در گذشتند. ژوزه سارماگو و سلینجر و بیژن الهی و شمس الدین آل احمد و مرضیه را یادم مانده. حضور غنیمت بسیار دیگر بزرگان را در 2011 نخواهیم داشت.

شایا امروز یکساله شد. شایا یکسال است که با آن مرد پشت دیوار اینجا در نجواست. شایا و آن مردی که در او می زید، خوب می دانند که گرچه اینجا حالا کلبه ی دنج شان شده ولی پنجره ها و درهای این کلبه بروی هر سَرَکی بازند. گر چه اینجا مخاطب خاص دارد ولی ملا عام است. صفحه ی خصوصی ِ عمومی ست! پس به لفافه ها و اشاره ها و حجابها می پیچند همه چیز را. که با اینکه حواسشان هست که برخلاف آنچه توی کله شان از دوران جنینی کرده اند که همه چیز با حجاب زیباتر است! اما چشمها و آینه ها میدانند و گواهی داده اند که همیشه نیستند. با اینحال اما عریانی شان را جای دیگری برده اند و اینجا را به ایما و اشاره واگذاشته اند.

در 2010 شایا برای اولین بار در زندگیش در نوشتن دَم-نوشتها پشتکار به خرج داد!

شایا اولین سال از دوره ی دیگری از مدرسه اش را تمام کرد و از اوضاع تحصیلش بطور متناوب، کمی راضی و بسیار ناراضی ست!

شایا امسال کمی مسافرت کرد. و همین مایه رضایتمندی اش از2010 است.

شایا طی مراحلی به این نتیجه رسانده شد که قریب به اتفاق، "بنی آدم ابزار یکدیگرند"* و جناب سعدی توی یک مثبت منفی اشتباه کرده بود! فقط خیلی اندکی شان اعضای یکدیگرند!

شایا در 2010 بیشتر از هرسال به "واژه" وسواس پیدا کرد! تا جایی که گاهن حرف زدن هم برایش سخت شد...

شایا در 2010 برخلاف میل باطنی اش، بیشتر آنلاین زندگی کرد تا واقعی!

شایا امسال هم با تنهایی کنار نیامد و جدلش را به 2011 میبرد...

شایا اول و آخر امسال خانه و شهرعوض کرد.

شایا در 2010 هم ته ِ دلش همچنان پر نشد و خالی ماند و به این نتیجه هم رسانده شد که این موضوع خیلی هم به سال و ماه و شماره ها بستگی ندارد بلکه انگار بای دیفالت زندگی دخترک است...

شایا خیلی کارها قرار بود در 2010 بکند که هیچکدام را نکرد و یکسری کارها که اصلن در برنامه اش نبود، انجام داد...

شایا فکر میکند زندگی شاید همین باشد خب!...

۴ نظر:

  1. ته دل هیچ آدمی هیچوقت پر نمیشه به نظر من... چون دل آدم ته نداره...

    پاسخحذف
  2. زنده باد زندگی ای که براش برنامه نمیریزیم.
    2011ات مبارک شایا.

    پاسخحذف
  3. آره شایای من
    زندگی همین هاست...
    خیلی چیزها خوشایند نیست اما سال می گذره..
    خیلی چیزها هم خیلی خیلی خوشایندن اما زمانشون می گذره..
    نه می شه اینو زودتر گذروند و نه دیرتر...
    امیدوارم آخر سال 2011 این دو نفر توی این بحث راضی تر باشن....
    عزیز دلمی تو...

    پاسخحذف
  4. بسیار خواندنی بود. چه خوب که یادی کردی از پناهی و رسول اف...
    2011 ویژه ای داشته باشی شایا
    :-*

    پاسخحذف