عباس عزیز،
بیا عضوجنسی را از میل جنسی حذف کنیم . بیا میل جنسی را از عضو جنسی برداریم . نمی شود . به هر حال یکی از این دو همیشه در حجاب میماند . می گوئی چه بهتر، با میل ِجنسی باید مودب بود. ولی آخر تا من بخواهم با این محجوب مودب بمانم، تمام اعضای بدن من عضوجنسی میشوند و برمیخیزند. از لثهها تا زانوها، و حرمت ِحجاب میشکنند.
من فکرمیکنم که تو محجوب را بخاطر کشف ِ آن است که دوست داری. و این را، برای سلطهی مردانه و نمایش آن احتیاج داری: من کشف ِمحجوب میکنم، پس هستم. میخواهی ادارهی بستر با تو باشد. و این چیزی جز اگويیسم، خودخواهی، خودارضايی، و خودارضاعی، نیست. ما باید غرورهامان را جای دیگری پیاده کنیم، نه روی کون و کفل زن هامان ( ویا مردهامان؟) که چشم و گوش بسته بیایند و در"درهی عظیم ِ بین اروتیک و پورنو ازخجالت آب شوند و صورتشان گل بیندازد" تا تو فاصلهی آن دره را "یک تار مو" کنی و فاتح شوی...
نه عباس، غرور ِجنسی کثیف است. کثیف تر از غرور ملی.
میخواهی برای "تصویر زیبای زندگی انسان" بنویسی؟ میخواهی بنویسی؟ برای اینکه بنویسی اول باید بلد باشی تعجب کنی. وانسان، تنها برهنه که میشود عجیب میشود...
تن ِبرهنه اما، ازما پوشیده ماند. و آنچه در ما بود، بر ما حجاب شد. ما در میان ِممنوع ماندیم، ما از میان ممنوع گذشتیم. و آنچه دوست داشتیم نداشتیم. به همین جهتهاست که ما فروید نداریم، یونگ نداریم، ولی هُجویری*، تا دلت بخواهد، از ری تا قم ...
تا وقت دیگر قربانت
(از نوشته های یدالله رویایی به عباس معروفی)
* هجویری مولف کتاب "کشف المحجوب"
اول بار كه اين متن را درملكوت خواندم برايش اين سطور را در كامنتي نوشتم اين جا هم مي نويسم سطر هايي كه شان نزولش تو بودي
پاسخحذفکلمه اسیر توست
کلمه مبتلاست
و این همه نفس های پنهانی
در لبهای خشکیده ی حیات دمیده
در حلقه ی شاهرگ های بُ ر ی د ه
نماز می گزارند
بر جنازه ی واژگانی که دم ِ مرگ را خندیده اند
خون را تا انتها دویده اند
کلماتی جانی ،
که این درد آبستن را پاس داشته اند
سلطنت درد است
این رَحِم پا به ماه که در دستان من است
با ویار ِ گلوله و
ترس ِ سِقط
و زانویی که در سقوطی پر شور به تکثر
ا
ف
ت
ا
د
.
.
.
سلطنت درد است در این جغرافیای ویرانی
لذت خیس
لذت زبان - در گیوتین دندانت
لذت بزاق بر نوار قلب
لذت قمار ِ قلب
لذت داغ دار ِ قلب
لذت انفجار ِ قلب
مطمين القلوب ِ این شبهاست
تا زانو طرز بال بگیرد و
راه روشنی
حدیث زاری و ماتم نیست
هلهله ی مادران است
که از دور میرسد
در دامادی مجنون
با نو عروس اب و اتش و خون
در ساقدوشی بااااد...
اما حالا كه اين جا مي خوانمش - حالا كه اينجا مي خوانمش بايد به چند خيابان آن طرف زنگ بزنم برايم شراب بي آورند بنوشم بعد بنويسم
جالب بود... خیلی جالب بود شایا!
پاسخحذفبرای همینه که ما نقاش آناتومی خوب هم نداریم.. برای این که نقاش خوب باید از روی مدل برهنه کار کنه و ما نمی کنیم این کار رو....
درسته..
درسته..