قضاوت شدگیها قبل از فهم شدگیها... کلیشه ی مرسوم!

خب! 2 روز است که اعدام خانم شهلا جاهد باز توی بوق و کرنای رادیو و تلویزیون و روزنامه و خلاصه رسانه ی اینجا و آنجاست!... من خیلی در جریان قضیه نیستم و واقعن نمیدانم که اصل ماجرا چه بوده، ولی یک چیز را خیلی خوب می بینم و آن هم این است که انگشت اشاره ی نفرت به سوی ناصر محمدخانی است، شدیدن!... و این حس نامردی و زشتی لابلای همه ی گفته ها و نوشته ها که این آقا زن صیغه ای داشته، برنامه ریزی کرده زن عقدی اش را بکشد و این شهلا خانم را هم اغفال کرده است که زنش را بکشد و یا شاید هم خودش کشته و از شهلا خواسته که به جرم قتل اعتراف کند و خانم جاهد هم به خاطر علاقه و عشق مفرطی که به آقای محمدخانی داشته به جرم اعتراف کرده و حالا اعدام شده این زن بیگناه و قربانی عشق! و آقای محمدخانی هم راست راست توی خیابان راه میرود، تسبیح می گرداند و سوت میزند!!...

باز هم تاکید می کنم که اصلن نمیدانم اصل ماجرا چیست وقصدم به هیچ وجه دفاع از کسی یا عملی نیست ولی بنظرم ماجرا به این ساده لوحی ها هم نیست... کمی بیشترهم بنظرم این نگاه ادامه ی همان دیدگاهی است که نگاه ِ "ضعیفه" به زن دارد! ببینم خیلی دور از واقعیت است اگر فرض کنیم که خانم جاهد یک موجود اغفال شده نبود، بلکه با آگاهی و انتخاب، دست به همچین کاری زد؟ یا اینکه اساسن هر رابطه ای در هر کجایش که باشد، میتواند تمام شود و فاصله ی عشق تا نفرت، چندان فاصله هم نیست؟ که گاه آنقدر نزدیکند که افتادن از این یکی به آن یکی لحظه ای هم نمی طلبد؟! و اینکه تا کجاها احساسات آدمی پیچیده و درونی اند و نمیشود به این آسانی ها حکمی برایش صادر کرد؟... چگونگی رابطه ی لاله و شهلا و ناصر اصلن مشخص نیست. اما میتوانم راحت بپذیرم که هر سه ی اینها آدمهای بالغی بودند کهخودشان برای زندگی شان تصمیم می گرفتند. نمی گویم آدمی همیشه، بخصوص در رابطه هایی از این دست، میتواند با چشم باز و از روی آگاهی تصمیم بگیرد، نه! ولی این آدم ها را تا این حد موجودات ضعیف و اغفال شده هم قلمداد کردن بی انصافی ست...

پ.ن. کلمه ی "اعدام" حالم را بد می کند... حتی هجایش...

۲ نظر:

  1. درست می گی شایای من..
    نمی شه روی روابط و احساسات ناشناخته ی آدم ها قضاوت کرد.. من خودم حالم از این مرد به هم می خوره. اما خب شهلا جاهد هم خودش گفت که گول عشق ناصر رو خورده... گفت که به خاطر اون گردن گرفته و..
    به هر شکل فکر می کنم هیچ چیزی هیچ زمانی آشکار نمی شه اما این اعدام بعد از این زمان طولانی همیشه در خاطره ها خواهد موند...
    نمی دونم چیزی هم بعد از این اتفاق برای کسی جز شهلا تغییری کرد؟

    پاسخحذف
  2. اين روزها همين ها ذهنم را مشغول مي كند وقتي در 4 راه با فونت 35 بر روي تمام روزنامه هاي دكه مي بينم كه چگونه يك رابطه مي تواند اشكال مختلف داشته باشد و به كجاهاي سخيف كشيده شود كجاهاي جنايت و اين قدر ِ اعدام انساني برايم رنج آور است . من صفحه حوادث را دوست نمي دارم اما مفصل مي خوانم جنايت تنها حادثه اي ست انگار با رنجي كه همراه خواندنش به همراهت مي آيد و باز اشكال ِ جنايتي اين قلب چرادر اين سينه نمي تركد؟

    پاسخحذف