سپاس

این سوی ترانه منم

آن سوی ترانه تو

ترانه منتظر نسیت

بر من

بر تو

می وزد

می رسد

گاهی ترانه سنگ می شود و فضا آیینه ی سکوت

ترانه سکوت را می شکند

سکوت آیینه را

وفضای شکسته

پیوند شنیدن را

در من و تو تار می زند

...

هنوز هم دلگیرم از این فیلترشدن شایا... ولی شاید همینجا بنویسم. شاید اسباب کشی کنم به کنج دیگری؟! شاید باز به دفتر کاهی با جلد برگ بامبو پناه ببرم؟ شاید... نمیدانم... مممنونم که می گویی بنویس. همینجا بنویس. هنوز نمی توانم تصمیم بگیرم. هنوز نمیدانم...

ممنونم ازت... صمیمانه...

۴ نظر:

  1. من هم ممنونم ازت که ناامیدم نکردی وقتی این صفحه رو باز کردم...

    پاسخحذف
  2. شایای عزیز..
    دو شب بود خواب شایا رو می دیدم؛ از نگرانی! کم کم داشتم به فکر سناریوهایی می افتادم برای تحصن!من و همه ناشناس ها و احتمالا شناس ها!(آخه از اونا مطمئن نبودم!)
    ...
    ممنونم عزیزم. خیلی ممنونم.

    پاسخحذف
  3. پس این است عشق:
    اسکنه‌ی مجسمه‌ساز.

    و سنگ، که در تمام زندگی‌اش
    حتی یک کلمه بر زبانش نرفته‌است،
    ...ناگهان
    زیر آواز می‌زند.

    پاسخحذف
  4. خیلی خوبه که ادامه می دی شایا...
    تو بنویس...
    کار تو نوشتنه.. کار ما نوشتنه.. کار اونا هم اینه که یه جوری صدای ما رو خفه کنن. ببینیم کی پیروز می شه؟
    کسی که بخواد تو رو بخونه راهشو پیدا می کنه.

    پاسخحذف