شایا
در آستانه فصلی سرددر محفل عزای آینه هاو اجتماع سوگوار تجربه های پریده رنگو این غروب بارور شده از دانش سکوتچگونه می شود به آن کسی که میرود اینسانصبورسنگینسرگردانفرمان ایست داد...
...
عجیب دوستش میدارم... تنها صدایش نبود که ماند... یادش، شعرش، خاطرش و خاطراتش همه با ماست...
عجیب دوستش میدارم... تنها صدایش نبود که ماند... یادش، شعرش، خاطرش و خاطراتش همه با ماست...
پاسخحذف