سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل
بيرون نمی توان کرد، الا به روزگاران
سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل
بيرون نمی توان کرد، حتا به روزگاران
سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل
بيرون نمی توان کرد، الا به روزگاران
سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل
بيرون نمی توان کرد، حتا به روزگاران
سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل
بيرون نمی توان کرد، الا به روزگاران
سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل
بيرون نمی توان کرد، حتا به روزگاران
سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل
بيرون نمی توان کرد، الا به روزگاران
سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل
بيرون نمی توان کرد، حتا به روزگاران
سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل
بيرون نمی توان کرد، الا به روزگاران
سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل
بيرون نمی توان کرد، حتا به روزگاران
…
مرا اگر بر در بهشت بیارند
پاسخحذفاول در نگرم که او
در آنجا هست ؟
اگر نباشد
گویم : او کو؟
نی مرا می باید که معیّن ببینمش
همچنین برابر؟
اگر نبود
رفتم به دوزخ
"شین"