امشب

حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند

محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند

ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید

هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند

چون می از خم به سبو رفت و گل افکند نقاب

فرصت عیش نگه دار و بزن جامی چند

قند آمیخته با گل نه علاج دل ماست

بوسهای چند برآمیز به دشنامی چند

پیر میخانه چه خوش گفت به دردی کش خوی

که مگو حال دل سوخته با خامی چند

( اینجا)

۱ نظر:

  1. جانا به خرابات آآآآآ تا لذت جان بینی جان را چه خوشی باشد بی لذت جانانه

    پاسخحذف