بهارانه - اگزتر

وه! اگزتر شهری به غایت زیباست اما امروز رسمن گوشه ای از بهشت شده است... این باد اردیبهشت مرده را هم زنده می کند... آنقدر این شهر در گل و درختها و بوته های با برگهای تازه غرق است که انگار توی کارت پستال قدم می زنم...

کارهایم را تمام کرده ام و از همین لحظه، 5 ساعت و نیم وقت مفید دارم تا بروم و لذت ببرم از این شهر کوچک با این زیبایی خیره کننده اش.. تا ساعت هفت و نیم که بلیت برگشتم است...

قهوه خریده ام. ساندویچ کتلتم را دیشب پیچیده بودم. بروم خوش خوشان زیر درختها و لرزش آفتاب از لابه لایشان، قدری دراز بکشم و قهوه بنوشم... بعدش هم احتمالن گَز کنم تا مرکز شهر و بعد هم تا رودخانه... با اینکه یکسال بیشتر اینجا زندگی نکردم ولی هربار که برمی گردم، آنرا آشنا و گرم و دوست داشتنی می یابم...

جای بازوانت زیر سرم بس خاااااااااالی... بهار است دیگر و فصل جفت-ها...

۱ نظر: