در راستای حال ِ ناخوش زدایی این چند روزه اخیر، توی راه کتابخونه، از یه کنار، وارد یک یک مغازه ها شدم و از هر کدوم یه چیزی خریدم! حراج هم زده بودن (نزده بودن هم این کردیت کارتا بدرد کی میخورن اگه بدرد امروز نخورن؟!) از این یکی یک عدد تاپ، از بغلیش دو تا دامن تابستونی خوشرنگ یکی بالا زانو یکی پایین زانو، دوباره یه تاپ دیگه از اون یکی، یک عدد کلاه خاکی رنگ که کنارش یه پاپیون داره، یه جفت گوشواره ی آبی بلند از دستفروشه و آخرش هم یک عدد بستنی قد خودم! بعدم با کلی پلاستیک آویزون از دوش و دست و کوله م وارد کتابخونه شدم!... الان هم اولن کلی ذوق دارم و دلم میخواد همه ی این لباسا رو همینجا یکی یکی بپوشم (اِ؟! :دی)، دومن کلی از خودم تو آینه خوشم میاد با این کلاه و این موهای خیلی پسرونه ی مشکی م، سومن الان هم از رودرواسی با خودم و روبرته که اینجا تو کتابخونه نشستم وگرنه جام تو استخر بود و هی تن به آب دادنم آرزوست و پشت بندش یک عدد قهوه موکا با کلی خامه روش هوسم است، چهارمن بر من که عیان ست، از تو هم پنهون نباشه، کلی احساس خوشتیپی و خوشگلی به م دست داده شدید!...
خیلی بی جنبه و خود شیفته ام؟؟ خب اوهوووم!...
پ.ن. خدا قبول کنه و این کک ِ توی دامنم و این میخ این صندلیه اجازه بدن، یه کمی به کارمان برسیم! شب شد دخترجان!
بنده که به شخصه هلاک تیپ شمام
پاسخحذفمن جیگر شما رو برم... حق داری حتی اگر خود شیفته باشی!
پاسخحذف