دیدی یک وقتهایی، یک قیافه یی می بینی که نمیتونی در موردش قضاوت کنی؟ چهره ای که نمی شود زیبا نامیدش. "زیبا"، "خوشکل" و امثال این کلمه ها به این چهره نمی آید. یک چیزی توی نگاه و حالت صورت و حرکات دستانش هست که از یاد می بری آن چینش ِ چشمها و لبها و بینی را...
ازآن قیافه ها که می شود باهاشان زندگی کرد...
امشب یکی از این چهره ها توی پاب جلوی من با آن چشمان درخشان نشسته بود...
چهره اش یادم نمانده...
نگاهش اما توی دستانم جا مانده...
ديده ام
پاسخحذفنگاه كه مي كند انگار تعارف مي شود ضرف نقره در شامي كه سرش را بايد برداشت نگاهي كه طعمي دارد و وزني
آره... تا مدت ها اون چشم اشک گرفته مثلاً توی ذهنته.. اشک نه از غم ها، دیدی یه چشماییه همیشه خیسه. پریروز یه خانوم مسنی توی شهرک حالش بد شده بود رفتم برای کمک. کاملاً فلج بود اما نگاهش.. نگاهش شایا! یه چیزی بود این چشم های سبز که مطمئنم یه روزی دل و دین می بردن.. یه چیزی توی اون دو تا تیله ی سبز تیره بود که تا ته دلم رو چنگال کشید.....
پاسخحذف