تسلای این جهان این است که رنجِ مُدام و پیوسته وجود ندارد... غمی میرود و شادی یی باز زاده میشود. اینها همه در تعادلاند. این جهان، جهانِ جبرانهاست. و حتا اگر ارادهی ما از این جهان ِ متحول و شدن، اندوهی ممتاز را بیرون بکشد که ما آنرا بدل به نیرویی میکنیم تا دائمن احساسش کنیم، این انتخاب دلیلیست برای اینکه ما این رنج و اندوه را خیر میدانیم و اینبار جبران در همین رنج و اندوه است.
در هر رنجی، یا در هر احساسی، یا در هر شور و شهوتی، مرحلهای هست که به شخصیترین و بیاننشدنیترین چیز در انسان تعلق دارد و مرحلهای هست که به هنر تعلق دارد. اما در مرحلهی نخست، هنر کاری با آن نمیتواند بکند. هنر فاصلهایست که زمان به رنج میدهد.
هنر فرا رفتنِ انسان از خویش است...
(آلبر کامو- یادداشت ها- ترجمه ی خشایار دیهیمی)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر