جهان ام کرخت است...

,Once upon a time

...I was falling in love

,but now

...I am falling apart

...

دارم ته نشین میشم...

...

۲ نظر:

  1. روزی روزگاری من عاشق بوده ام عاشق ترانه ی تنانه ی زنی با موهای نیمه شبانه که نیک می پزاندم به خواب هایم سرک می کشد بی رحمانه می دفناندم می پراندم از خواب می پراکندم در بودن و نبودنش اما
    مسئله این نیست!
    در همان روز و روزگار من متلاشی شده ام ، من های بسیاری در من ته نشین و هر بار من های دیگری سر کشید من های سرکشی من های آرامی
    شورید و
    رسوبات را حتا به آتش کشید تمامی من های در من را تو در تو های تو
    و خاکستر انگشتانم چشمانم لبانم را داد بر بادم با سین ِ سلام ها الف های ای کاش خ در خداهای هجاهای حافظی نون های ندانم ها و سه میلیون نقطه در هنگ های سه تایی
    باد انگار مانند شگفتی این پیکره ی متلاشی را میکلانژ می شود هر گاه

    once upon a time , there was a man
    ...

    * تو ها

    پاسخحذف