رفتم سوپر ایرانی لیمو خشک و کشک بخرم. هفته نامه ی مجانی فارسی که اینجا چاپ میشه رو هم همیشه برمیدارم اگه گذرم اینورا بیفته. من البته بیشتر این هفته نامه رو بخاطر نوستالژی ِ خط فارسی ش برمیدارم وگرنه مطالبش معمولن بدرد من نمیخورن. خبرها و داستانها که "مای کاپ آف کافی" نیستند و آگهی ها هم که اکثرن یا معرفی و تبلیغ آرایشگاهه یا فیلمبرداری و عکاسی عروسی یا هم چطور بیمه خسارت یا پناهندگی بگیرید و الخ که باز هم بکار من نمیان. ولی یه حس خوبی بهم میده وقتی این حروف فارسی مجله کنار همه ی جزوه ها و کتابای انگلیسی م روی میزه. همچین بچشم میاد و اون حس نوستالژیکم رو یه جور خوبی قلقلک میده.
این هفته نامه، دو صفحه آگهی "دوست یابی" هم داره که رسمن ممد حیات است و مفرح ذات! دو قلمش مثلن: "مردی هستم 42 ساله، کارمند پاب ِ تایگر تایگر، دنبال یک خانوم خوش اندام و زیبا حدود 35-38 ساله برای دوستی، و اگر از هم خوشمان آمد، ازدواج هستم. شماره تلفن:.."، " دختری هستم 36 ساله مجرد، کارمند تی-ال-ای، علاقمند به موسیقی و عکاسی، تا حالا قصد ازدواج نداشتم به همین دلیل تا الان مجرد ماندم اگر مردی باشه که خوشگل و خوشتیپ و پولدار و با کلاس و مهربون من ازدواج می کنم اگر چنین شرایطی رو ندارید خواهش میکنم ایمیل نزنید. ایمیل:..."
من؟ اممممم!... هوم! خب! یهو فکر کردم چطوره این آگهی رو بدم بزنن اون پایین صفحه شاید فرجی شد!!: اینجا هم یک خانوم قدبلند و نازکی نشسته که داره دنبال هر چیزی، رسمن هر چیزی، می گرده که فقط یک کمی بتونه به یک آقایی دیگه علاقه نداشته باشه...
دستش درد نکنه خانومه قدبلند و نازک اندامه
پاسخحذفکور خوندی
پاسخحذف:* :*
آخه حیف نیست... وقتی اون آقاهه انقدر مهربون و خوبه که تو نمیتونی دوستش نداشته باشی...!!!
پاسخحذف:) برای این ناشناس
پاسخحذفو برای من
:*
"تو" جانم! من اگر کور نخونده بودم که اینو نمینوشتم!...
پاسخحذف"ناشناس" جان! مشکلتر حکایتی ست که تقریر می کنند!...
خیلی خوب بود این آگهی. به بهترین وجهی هم علاقه تو نشون دادی، هم درماندگی آدم از عشق رو، و هم اینکه این دو حس خیلی زیبا با هم عجین اند.
پاسخحذفبعضی نوشته هات رسمن تو خال زدنه خانوم