امان از مولوی، امان!

مرغ بر بالا پران و سایه‌اش

می‌دود بر خاک، پرّان مرغ‌وش

ابلهی صیاد آن سایه شود

می‌دود چندانک بی‌مایه شود

تیر اندازد به سوی سایه او

ترکشش خالی شود از جستجو

ترکش عمرش تهی شد، عمر رفت

از دویدن در شکار سایه، تفت

۱ نظر:

  1. سایه ی چون تو چو باشد دایه اش
    وارهاند از خیال و سایه اش ;)

    پاسخحذف