1

کاری کردم کارستون. خوشحالم از این بابت. خیلی بدور از ذهنیت خودم هم بود که روزی برسه که من توی پارلمان انگلیس بساط هفت سین بپا کنم. عالی بود و عجیب هم

2

یازده شب رسیدم خونه. سریع لباس عوض کردم و نیم ساعته از در خونه دوباره بیرون زده بودم. آخرین قطار رو گرفتم و راهی خونه ی "ف" شدم. بچه ها از قبل اونجا جمع شده بودن. من حدودای یک صبح رسیدم. اولش که هی همه مون غر زدیم و خمیازه کشیدیم که نونمون نبود آبمون نبود، شب زنده داریمون تو این وضعیت وسط هفته ای و کار چی بود. چقدم نوستالژی تعطیلات عید ایران تو هوا بود. آه از ته ِ نهاد منم بلند شد وقتی فهمیدم موبایلمو تو پارلمان جا گذاشتم. بقول تو، انگار موبایل به من نیومده. آره، ولی آخه بدون موبایل هم چراغ رابطه ام با تو خاموش ست رسمن. ولی بساط ورق و عرق و چای که پهن شد، همه خواب یادشون رفت، قیافه ها خندان شد و نشستیم به بازی، به شادی. ساعت 5 و 14 دقیقه بوقت گرینویچ تحویل سال بود. 20 دقیقه مونده به تحویل سال نشستیم پای بی بی سی فارسی و مراسم نوروزیش. و سال تحویل شد. همدیگه رو بوسیدیم و نشستیم به فال. حافظ رو دادند دست من و منم برا همه فال گرفتم و شعر خوندیم. فال تو هم این بود:

روز هجران و شب فرقت یار آخر شد زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد

3

دوباره نشستیم به ورق. ایندفعه برای اینکه هر گروهی که باخت ظرفها رو بشوره. ما بُردیم

4

موبایلم رو گرقتم. پیداش کرده بودند. بعد از ظهر رسیدم خونه، افقی. چهل و هشت ساعت نخوابیده بودم. چشمهام دیگه تحمل پلکهام رو نداشت. تو رو عیدانه بوسیدم و خوابیدم

5

دیروز چه یهو پارسال شد

6

میگه: دیگه تنها نیستی پس! میگم: خونه اینجوری شده عجالتن، ولی تنهایی یه جور بدتری هست

7

امسال آغاز بیخوابی داشت. از بهارش پیداست؟

8

بغلم نکردی... یادم موند...


۴ نظر:

  1. نو بهارا جان مایی
    جان ما را تازه کن

    پاسخحذف
  2. به مستی بی‌طلب بوس از دهان یار می‌ریزد// ثمر چون پخته گردد خودبخود از دار می‌ریزد
    صائب

    پاسخحذف