ایستادم کنار خیابون. نگاهی به مرد با تمام خنزرپنزرش کردم. پرسید: کدوم رو میخوای خانوم؟ گفتم هیچکدوم رو دوست نمیدارم! قبل از اینکه از این حرفم ناراحت بشه ادامه دادم: اگه طرحشو خودم بدم برام درستش میکنی؟ یه کم فکر کرد ولی گفت باشه. دوتامون نشستیم رو زمین کنار بساطش. دستمو بردم تو ظرف بزرگ سنگها و سیمها و نگین هاش. طرحشو براش توضیح دادم و سنگها و
...رنگها رو انتخاب کردم. جوری که دوست میدارم. الان یه سرویس انگشتری و آویز و دستبند و گوشواره ی سبز خوشرنگ دارم
...رنگها رو انتخاب کردم. جوری که دوست میدارم. الان یه سرویس انگشتری و آویز و دستبند و گوشواره ی سبز خوشرنگ دارم
...امروز عروس این شهرم و دلم سرویس جواهر هدیه خواسته بود...
...و هوا چه پاک و بهاری بود بعد از آن رعد و طوفان...
...و دستمال خون و دردی که در بالکن خانه مان سوخت...
پ.ن. کوچه محمدیان فخر- پلاک 4- طبقه ی آخر
گل را عروس باد بهاران کنم...
پاسخحذفخواهی به شعر ناب مهمانت کنم...
داماد باد را به گلستان برم...