و جاده همیشه تو را نمی برد... گاه هم برمی گردد و و تو را با خود میبرد...


.. آغشته....خستگی... خلسه...
دو شب گذشته لای دود و مه و مستی و خوشی یی خیالگونه سپری شد. این دو شب را انگار که از زندگی ام پرانتز گرفته باشند... دو شب و دو روز معلق بین خواب و بیداری... سبکی ِ گم ِ رها بین واقعیت و رویا...

...گیجم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر