بر مدار صفر هستی...



1

خوابهام بوی مرگ میدن اینروزا... جوری میخوابم که دلم نمیخواد بیدار شم...
2

فکر کردم برم دراز بکشم و فیلم ببینم. کار دیگه ای ازم برنمیاد. بعد فکر کردم: وودی آلن؟ اوه! نه! دلم کمدی بردار نیست اصلن اینروزها... بیشتر در فضاهای فیلم های کیشلوفسکی ام اینروزها... رنجوری و سنگینی ِ غیر قابل تحمل هستی...
3
میدونی، دلم میخواد کاش میتونستم یه جور دیگه بنویسمشون، کاش یه جور دیگه تمومشون کنم، دلم میخواد آخر سوته دلان برقا نره و داداش حبیب کارت عروسی دست ساز مجید آقا رو قبول کنه، دلم میخواد تومک ِ کیشلوفسکی رگشو نزده باشه و خانومه بیاد بالا پیشش دستاشو بگیره، دلم میخواد کیارستمی منو نکُشه از بس ندونم مَرده تو طعم گیلاس مُرد بالاخره یا نه، دلم میخواد فرهادی منو بخودم نذاره ولم نکنه تو این گیجی که حالا حال و روز این خونواده چی میشه، دلم میخواد تینار دستاش و نگاش این شکلی نباشه، دلم میخواد اینقدر خدای این دنیا یک وودی آلن دیوانه ی مسخره ی دلقک نباشه، دلم میخواد دوست ِ ماتیلدا همون اول قصه بهش بگه که گردنبنده بدلی بود، دلم میخواد برم سر کوچه یه پاکت سیگار بگیرم و برای شوهر و بچه م هم نون قندی، دلم میخواد هی توی این ایستگاهها و خیابونا آدما برا پول درآوردن ساز نزنن، دلم میخواد خودم ولی راه بیفتم و توی محله ها آکاردئون بزنم فقط برای دل شما، دلم میخواد صفورا دیگه اینقده سرفه نکنه، دلم میخواد موزه های بیگناهی فقط تو کتابا باشن، دلم میخواد هی با هر دلم میخواد که اینجا مینویسم دو قطره که حالا زیر گلوم یه قطره ی بزرگتر شدن رو جمع نکنم کف دستام، دلم میخواد 26 دیماه باشه و شاه بگه از ایران نمیرم که نمیرم، کجا برم؟ اینجا کاخمه، دلم میخواد ترزا توی بغل توماس بگه به به چه عطرت خوشبوئه نه که بگه بوی زن ِ دیگه و سکس میدی لااقل خودتو بشور، دلم میخواد این دل بی صاحاب من هی دوره نکنه خودشو امشب... اینقدر به در و دیوار نکوبه منو... هی شعر تو رو نخونه هی، از سر تا ته، از ته تا سر...
4

هشدار جدی: شالهای قرمز امضاداری که بوی سیگار و ادکلن میدن خانه براندازترین مخدرهایند، این همین امشب ثابت شد... حذر کنید و به خودتون نپیچید... اینو پشت هر بسته ای که از ایران میرسه بنویسید، شاید که تلنگری به حال و روز جوانان ِ بعد از ما باشد... از ما گفتن...
5
حالم خرابه؟ خب بابا خودم میدونم...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر