شین
شایا
آه از دل ِ تنگ...
سحر نزدیک بود... مؤذنم میخواند: قد قامت سروک...
...
چه دلتنگم...
۱ نظر:
تو
۲ تیر ۱۳۹۱ ساعت ۰:۱۸
دلم غنج زد. پاهام سست شد. انگشتام سوختن ... سحر نزدیک بود...
پاسخ
حذف
پاسخها
پاسخ
افزودن نظر
بارگیری بیشتر...
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
دلم غنج زد. پاهام سست شد. انگشتام سوختن ... سحر نزدیک بود...
پاسخحذف