فراخوان عمومی لیکن خصوصی!

حال و هوای درگیر و غریبی دارم اینروزها...

دلم یک "قلم-دوست" میخواهد! خب ترجمه ی واژه به واژه ای کردم از" Pen Pal". "پِِن پَل" دوستی ست که از طریق نامه با او وارد "رابطه ای کتبی" میشوید. ممکن ست حتی هیچوقت طرف را نبینید و نشناسید، اما برایش بنویسید، و برایتان بنویسد. از هر چیزی. بستگی به طرفین دارد، طبعن. ممکن ست برای مدت کوتاهی این دوستی قلمی باشد، ممکن ست سالها طول بکشد. دوست سالخورده ی اسکاتلندی یی دارم که عاشق جمع آوری خودنویس ست و کلکسیون زیبا و ارزشمندی هم جمع آوری کرده و سالها برای مرد دیگری در پرتغال مینوشت. دوستی ِ قلمی شان، با نامه های گاه به گاه به هم، شانزده سال طول می کشد و این دوستم فقط زمانی میرود به آدرس دوست ندیده ی پرتغالی اش که نامه ای از همسر مرد مبنی بر فوت او دریافت میکند. الان کل مجموعه ی نامه ها را هم دارد که بسی جالب ست. در فرهنگ فارسی زبانها اما ندیدم یا نشنیدم کسی "قلم-دوست" کسی باشد. کلن نامه نوشتن در فرهنگ ما خیلی بیرنگ ست. اگر هم هست، دوره ای، و معمولن تب های عاشقی دست به قلممان میکند. یا عزیزی که دور رفته. که دیگر امروزه با این موبایل و اینترنت و اینهمه وسایل ارتباط آنلاین و آفلاین، آن قدرش هم به نیستی گراییده.

دلم "قلم-دوست خاص"ی هم میخواهد! اینرا از آنجهت میگویم که میدانم معمولن "قلم-دوست"ی در حوزه های علایق و نوشته های عمومی تراتفاق می افتد، نه خصوصی. اما من "قلم-دوست خاص"ی میخواهم چرا که میخواهم برای کسی از درونم بنویسم! "شخصی" نمیخواهم بنویسیم، بلکه "درونی". بین ایندو فرق ست، فرق ظریف اما عمیقی هست. دلم میخواهد از درونمان بنویسیم و آنچه "انسان" بر دوش می بَرَد و میکشد. نه هر انسانی بطور کل! که این باز میشود همان بحث عمومی. فقط آدمی که "من"م. آنچه از من می گذرد. توقع هم ندارم که یکدیگر را حتی درست بخوانیم، اما حداقلش این ست که بی قضاوت بخوانیم و درک متقابلی از هم داشته باشیم، و بتوانیم اطمینان کنیم که این "درونی"هایمان نزدمان به امانت میماند.

حالا چرا "قلم-دوست" میخواهم؟! توضیح دادنش را خوب بلد نیستم. میخواهم برای کسی از خودم بنویسم، "بی حواشی".... این "بی حواشی" اش مهم ست. فکر میکنم این وبلاگ هم نقش مهمی در این فکر دارد. من دفترهای بی سرانجام بسیاری هم داشته ام، اما  وبلاگ تنها جایی بوده که استمرار داشته ام! انگار یکی بخواند مهم ست. بقول گلشیری جایی که کسی آدم را نمی بیند، چه احتیاجی ست آدم به سرفه بیفتد! حالا هم میخواهم کسی بخوانَدَم. ...


این هم همه اش نیست! نمیدانم!... اما فکر کنم منظورم را رساندم با همین الکن...

ترجیحم کسی ست که نمیشناسمش

کسی مایله؟
contact@sheeen.com




پ.ن. چه همه فراخوان میزنم اینروزها!!! خودشیفته فراخوانی!! :دی

۴ نظر:

  1. من جیگر تو یک نفر رو برم....
    کاشکی می شد پن پلت هم باشم. اما می دونم نمی شه. من و تو هم رو تا حدی می شناسیم...
    می دونم چی می گی.... چه عجیب خیلی وقتا دل من هم خواسته.
    کارتون مری و مکس رو دیدی؟؟؟

    پاسخحذف
  2. البته شاید هم بشه ترنجم! با اینکه میشناسیم همو! ببینم خودم رو حراج کردم آفر ِ ناشناستری میگیرم! :))

    ندیدم این کارتون رو قشنگم. مثل من ان؟ :)

    بووووووست کنم :***

    پاسخحذف
  3. ببینش... حتما ببین. همین موضوع دوست نامه ایه... خیلییییییییییییی قشنگه... من یکی که نظیرش رو ندیدم. حیف برای خودم ترجمه ست و لوثش کردن اگرنه حتما برات می فرستادم. راحت می تونی گیرش بیاری. همینه اسمش:
    marry and max
    بازم جیگرتو برم...

    پاسخحذف
  4. Mary and Max رو دیدم ترنجم... خیلیییییییی خوب بود. چه لطیف بود اونجا که مکس میگه نمیتونه گریه کنه و مری اشکهاش رو میریزه تو یه بطری و براش میفرسته...

    بسی سپاس واسه معرفی این فیلم

    میبوسمت :*

    پاسخحذف