هوا عالی بود... رد رودخانه رو گرفتم و رفتم و رفتم...

جایی نشستم تا بازی اندی موری با مارکوس بغدادیس رو تماشا کنم. کارشون به درازا کشیده و حالا حالاها فکر کنم ادامه بدن. پس  راه میفتم میرم واسه خودم...
خسته ام... از هجوم هورمونها...



۲ نظر:

  1. دخترک ناز من......
    چقدر دلم برات تنگ شده.........

    پاسخحذف
  2. آنجایش پراناست
    آنجاش وقتی تنها ، ابدا تنها ، تن است
    و من نیستم
    او یکسره هست
    و من می بینمش یکسره و دهانم،
    در بی نهایت انگشت
    چشم مرا می بوسد
    در بی نهایت صورت نیستم که با اویم
    و او چگونه باشد
    وقتی که نیستم

    پاسخحذف