سوار "فری" ( لنج؟) هم شدیم |
(Red Pike آبشار پایین کوه "سرخروی" ( ترجمه از خودم |
(خب یک پورن ِ حیوانی هم دیدیم (پورن کلن حیوانی ست! نیست؟ |
در شهرستان بسیار کوچک کزیک، رفتیم موزه ی مداد. اینجا خانه ی اولین مداد است. برای اولین بار در دنیا مداد اینجا ساخته شد و از این شهر بسیار کوچک آمد. موزه ی کوچکی ست اما خیلی خوبه |
هوا عالی یود وفتی در این پاب نشستیم |
در یکی از روستاها این خوشکله میخرامید. همچین خودش هم میفهمید که زیباست و زیبایی ش مورد توجه مردمان ست. با غرور ژست میگرفت تا ما از نزدیک ازش عکس بگیریم، بی هیچ ترسی |
من؟ در پایان این سفر از خودم به این نتیجه رسیدم که کوه ها و قله ها را از دریاچه ها بیشتر دوست میدارم... دریاچه ها خیلی آرام اند برای من و اینکه انگار من چشم انداز از بلندی ها را عاشقترم |
دریا چه ها دریا ها شکیل ِ ثابتی دارد مثل مردی خوش چهره می ماند که ساعت ها و روز ها که به او خیره شوی لبخند نمی زند فقط همانطور نگاهت می کند حتا صورت بشّاشش وسعت بی حد اما یک شکل همچو کویر نیست این بُعدش که آن هم وسعت دارد اما تو. چشم انداز ظریف تری دار نفس ترش می شود کشید* ... بلندی ها ... ولی من عاشق بلندی هام و چشم انداز هاش وختی نگاهت را رم می دهی از آن بالا
پاسخحذف* این آن روی آب هاست که وختی هوس هر دو هست روی میز می گذارمش