چینی ها معتقدند که
درون ِ هر چشم ِ آدمی، چشم دومی هم وجود دارد و آدمی زمانی خوابش میبرد که این چشم
دوم بسته شود. همیشه فاصله ی زمانی یی، ولو اندک، بین چشم اول و دوم هست.
حتی ممکن ست ساعتها چشم اول بسته شده باشد اما خوابت نبرد. زمانی میخوابی که چشم دومت
بسته شود...
این شبها، چشم دوم من
نه فقط بسته نمیشود، که راه می افتد به چرخیدن و چریدن در لایه های ذهنم... امشب در مزرعه ی
سینه ات می چرد... دل ِ سرم برای سینه ات تنگ است، سخت ... و چشمانم را که به
تصویری دوباره می بندم، ناخودآگاه هوا را بو میکشم...
سینه ی مرد بوی منحصر
بفردی دارد. مرد زیباست. سالها فرهنگ و ادب ِ فارسی و تربیت من در آن فضا، از
زیبایی زن، آنهم زن ِ در پرده و در محاق، سخن ها رانده بود، من اما اینجا دیدم که
مرد هم چه مجسمه ی زیبایی ست. اینجا بود که دیدم و آموختم که چه تن ستایش میشود و
چه آدمی هماره ستایشگرش بوده است. در المپیک میدیدم که بخش بزرگی از فلسفه ی بودن
این بازیها، براستی زیبایی و ستایش تن ست که ریشه در فرهنگ و نوع نگاه یونانیان
قدیم دارد. اینجا، تن، خاکی و زشت نیست که حالا باید در آن مُرد تا زنده شد، تنها مفهوم ِ قالب
برای چیز دیگر و برتری نیست. اینجا تن را نمی پوشانند، کتمان نمیکنند،
بلکه زیباییهایش را ستایشگرانه به تماشا می نشینند و بی پرده و حجاب به رخ می کشند.
سینه ی مرد بویی سوای
عطری که میزند دارد، سوای بوی سیگاری که می کشد و یا افترشیو ِ روزانه اش. صدها
بوی دیگر را هم که قاطی اش کند، بوی سینه اش اما خلط نمیشود. این بوی تمامن مخصوص
ِ سینه ی مرد مثل خاک میماند. باید باریده باشد تا بویش بلند شود. خود بخودی بویی
ندارد. این عطر سینه اش هم فقط وقتی بلند میشود که صورتت را در سینه اش فرو کرده
باشی، لب و بینی ات را بر آن ساییده باشی و ساییده باشی و شاید نرم گازی هم از
سرریز و هجوم ِ حجمه ی حس، از کنارش گرفته باشی و بعد عمیق بوییده باشیش...
مزه ی سینه ی مرد
مقوله ی دیگری ست... وقتی زبان ِ مرطوب بر سینه اش بکشی، در بخشهای مختلف، مزه های
متفاوتی خواهی چشید. مثلن وقتی از جناق سینه اش زبان را روی خط صافی تا زیر خرخره
اش بکشی، طعمش با وقتی که زبان را به اطراف کتفش می لغزانی تفاوت ملموسی دارد. آن
یکی نم-تُرش ست، این یکی نم-شور. یا مثلن جایی که سینه تمام میشود و گردن آغاز
میشود، به تناسب اینکه حوالی چاله ی سیب گلویش را می چشی یا حوالی پایین گوشش،
طعمها متفاوتند. مزه ی تخت سینه، از آن طعمهاست که مناسبترین مزه های عرق محسوب می
شوند: شاتی و مزه ای...
و وای از وقتی که سینه
اش تر ست...
بارها خواندمش این پای-بند-یهای زن... را چه دوست میدارم این متن را
پاسخحذف