1
هنوز هم فیلم درمانی تا حدی جواب میدهد؛ ساعتها فیلم میبینم این شبها... لیست
انتظاری از کلی فیلمها که باید این دوره از زندگی ام را بگذرانند، نوشته ام و
دانلود میکنم و پشت به پشت فیلم می بینم، مثل سیگار...
2
هی ناخودآگاه خاطره های تن را بو می کشم در هوا... باور کن یکروزی هم خواهد
آمد که بروم و اورهان پاموک را پیدا کنم و کنارش بنشینم و بگویم یادت هست چه همه
از آناتومی دردی که نوشته بودی خوشم آمده بود؟ حالا بنشین میخواهم برایت آناتومی
لذت تن را ترسیم کنم... راستش خواستم کمی اش را همینجا بنویسم، دیدم جایش نیست؛
دیدم خیلی خصوصی تر است؛ بدجور تنی میشود. شاید برایت فرستادمش. شاید هم نه...
3
خب محمد هم رفت... دو سال پیش که گفته بود میخواهم از این
"سرزمین مریض و نفله" بروم، توجه چندانی نکرده بودم. امروز دیگر آسمان
رُم بالای سرش ست. برایش نوشتم: به جمع "بی خانمانها" خوش آمدی. دوبار نوشته
پاشو بیا اینجا. من اما تا مدتی بسته ام خودم را به همینجا...
4
پایم گریخته ست، دلم هی مانده است اما... بدتب و بی تابم... من از قماش آن
آدمهام که دیر و کم مریض میشوند ولی وای از روزی که بشوند... میدانی؟ بعضی دردها
زاییدنی نیستند؛ تا ابد می پیچند... من این دردها را راه میروم، دردش کمتر
میشود... دیشب، 8 ساعت بی نشستن، دور شهر چرخیده بودم...
5
آدمها از آنچه در بیرون می نمایند، بسی شکننده ترند...
6
جااااانم...
در راستاي 2 . زبان در بند توست تا در کام توست، مادامی که در کام دیگری رفت تو در بند آنی!
پاسخحذفDupin Detects
پاسخحذفآن يكي خال به پيشاني داشت،
نقشه هم دقيق بود : حفره يي در سقف...
و ماه در خسوف...
هر دو تو آمده بودند ولي بعد فضاي سفيد بود،
خيرگي شده بود ، از درون
يا بيرون ،
حتم نداريم ، و گر نه ساده تر مي بود :
شايد برق ِ جواهر بيرون
از حدِّ تصور بود ، يا شايد
صاحبخانه غفلتن كليد جراغ را زده بود.
هر دزد ، به جا ، ثابت شد،
صاحبخانه به جا و ثبوت ِ اين همه، باري ، ثبوت نور شد
اين جا ، درين اتاق ـــ با اين اثاث ساده : يك ميز
و روي قفسه
يك مجسمه ي شيوا ـــ
در عكسي ،
نقطه ي شروع ِ رديابي ِ ما ، سفيد ، واقعن سفيد ِ سفيد ...
و حتم نداريم كه از نور ديدگي ست ،
كه دوربين ِ بي صاحب را
جاي تاريكخانه در فضاي نوراني
باز كرده اند ، يا از اصل
عكسي نگرفته بوده اند.
بيژن الهي