دوش گرفتم. آرایش ملایمی کردم. موهام رو که دیگه دارن میرسن
تا پشت گردنم، دو گیس بافتم و کنار گوش چپم هم یه گل سنجاق کردم. بعدم رفتم و یه
شیشه شراب کهنه ی 8 ساله ی شیراز خریدم و گذاشتم ته کوله م، با چیپس. هوا بارون
زده بود قبلش. نگاهی به آسمون کردم. تکه ابرهای سپید با باد پهنه ی آبی آسمان رو
سلانه سلانه میرفتند. ساعت 5 بعداظهر ِ یک جمعه ی شاد. پیاده راه افتادم. یک ساعت
و نیم راه بود تا برسم به باربیکن (بزرگترین مرکز اجراهای هنری در اروپا). جایی که
ساعت 7ونیم قرار بود کنسرت حسین علیزاده و گروه همسرایان اجرا بشه. کلی ذوق داشتم...
خب من هیچ رقمه ادعام نمیشه که موسیقی رو میفهمم. ولی خوب
گوش میدم. راستش من غیر از کنسرت "بی تو بسر نمیشود" که اکتبر 2003
برگزار شد، اونم با اجرای غولهایی مثل حسین علیزاده و محمدرضا شجریان و کیهان کلهر در کنار هم، دیگه اینجا کنسرت خوب ایرانی نرفتم. هنوز هم که هنوزه حس اون شب یادمه.
یکهفته هم بیشتر نبود که از ایران اومده بودم. اونشب محو مضراب مضراب تار علیزاده
بودم و زخمه زخمه ی کلهر. بعد ِ اونشب، بارها شجریانها آمدند، کامکارها، علیرضا
قربانی و خیلیای دیگه، اما دیگه هیچ کنسرت ایرانی به سطح کیفیت اون کنسرت نشد. یه
جورایی فکر میکنم که آقایون فکر میکنند که چون کنسرت در خارج از ایران برگزار
میشه، مخاطب خیلی سر در نمیاره و یه جورایی سمبل کاری میکنند. امشب که بنظر من
اصلن خوب نبود. به ذوق تار علیزاده رفته بودم و صدای افسانه رسایی که هیچکدوم
نبودند. علیزاده بخش اول سه تاری بداهه نواخت و در قسمت دوم هم شورانگیز. بجای
افسانه هم که همسر ایشان نشستند که یک جاهاییش فکر کردم من خودم صدام از ایشون
حجیم تر و عمیقتره اصلن! قسمت خوب امشب همون ده دقیقه ی وسط بداهه نوازی استاد بود
با همراهی پژمان حدادی، ضرب و شراب 8 ساله. باقی؟ حالمو خوش نکرد...
حالا از این کلیتش که بگذریم، یک چند نکته در پایان لازم به ذکره:
حالا از این کلیتش که بگذریم، یک چند نکته در پایان لازم به ذکره:
1. بانوان محترم ایرانی که رنگ بلوند مو را بسیار میپسندند و
بعد از بین اونهمه شیدهای رنگی بلوند، آخرین حد زردش را برمیگزینند، توجه داشته
باشند که گرچه اصلن بمن چه مربوط که فکر میکنم این زردمبوی ِ مو به رنگ چهره و
چشمهای خانمهای ایرانی معمولن نمیاد، ولی وقتی بارها و بارها دکلره بفرمایید، این
موی کمندتان به سبد تغییر ماهیت میدهد و بنده ی کمترین می بایست از لای درز
سبد زرد نصف سن رو ببینم!
2. نشد ما یه کنسرت ایرانی بریم، همه قبل ِ شروع نشسته باشن
تو صندلیاشون. حتمن باید یه گروه 20-30 نفره یه نیمساعت بعد ِ شروع برسن. لابد کلاس
داره!
3. حوصله تون سر رفته؟ جیش دارین؟ بچه رو گازه؟ هر چی حالا.
حتمن وسط بیات ترک باید ثلق تلق پاشنه ها با شدت و حدت بیاد فورگراند؟ و کل بیات
ترک به اِف بره در بکگراند!؟
4. بعد من یه جا چشامو بستم تا بخیالم روی ضربآهنگ سه تار تمرکز بهتری کنم. صدای گریه بچه آخه وسط دشتی؟!
5. کااااااملن حق میدم. کجا
بهتر از اینجا برای اینهمه دید زدن!
6. عجب کف و سوتی!
7. جدی پایه باش دیگه کنسرت ایرانی نریم، مگر در خود ایران!
عزیزم، همین ایرانش هم همین برنامه ست. این از شعور بالای بعضی هاست که باید بعد از شروع شدن برنامه بیان و ورودشون حواس دیگرون رو پرت کنه و هی هم برن و بیان...
پاسخحذفچه می فهمن موسیقی یعنی چی؟
آقای رارنندَه نگه دارین بچَه دست به اب داره
پاسخحذف--------------------------
شایا جون انتظاراتت خوب در حد المپیک مادر از این مردم بیچاره چه توقعاتی داریا وااااا :)
------------
همین هست که درست بشو هم نیست ...
فقط کف و سوتشون عالیه