از جنگ برگشتم. زخمی و خسته. اما برنده...
بغلم کن لطفن...
پ.ن. توی راه برگشت، یک زوج ِ گی راست اومدن نشستن جلو من.
حالا نه اینکه من با گی جماعت مشکل داشته باشم، نه، اصلن، ولی دیگه اینکه سه ساعت
و نیم جلو من (دقیقن رو صندلی روبروی من که حتی چند بار که جابجا شدم؛ پام خورد به
پای یکیشون) ایندوتا آقا زبونشون رو تا حلق هم فرو کنن و هی اینجای همو بفشارن،
اونجای همو بلیسن و هی لاو ِ ته ریشی! جلوم بترکونن هم ستمی یه واسه خودش. تو
ایران بود، باز میگفتم طفلیا لابد هیچ جای دیگه ای ندارن. اینجا آخه؟! چش و چارم دراومد!
گاندي مايي :-P
پاسخحذف>:D< سخــــــــــت
پاسخحذف... گارانتی می خواهد بوسه ات
وقتی
بعد ِ دادنش خواهم مرد . . . !!!