حوالی 4 صبح بود که خوابیدم. دلم مچاله بود. همه چی رو خاموش کردم. خوابیدم. یه جایی خواب هم میدیدم، که صدای زنگ خونه رو شنیدم. وسط خواب و بیداری، گفتم خواب میبینم. دوباره شنیدم. بیرون ِ پنجره هوا هنوز تاریک و سنگین و ابری بود. سرد بود. اخم کنان نگاهی به ساعت انداختم. ساعت: 7:15. پا شدم. ربدوشامبر پیچیدم دورم و با غرولند توی دلم رفتم آیفون رو برداشتم. -یس؟ -شایا میتونی یه دقه بیای دم در؟! من؟ نشناختم صدا رو. ولی فارسی بود. رفتم دم در با چشمهای خواب آلوده ی حیران. آقای "آ" با لبخندی به پهنای صورت شادابش روبروی من ِ کج خلق ِ خوابزده ایستاده بود. مدتها میشد که ندیده بودمش. نگاهم حتمن سوال داشت که بی اینکه چیزی پرسیده باشم گفت:-"خوبی؟ تو هیچ عوض نمیشی! یادت باشه یه وقتی بذاری. دلم میخواد یه جایی، اگه میشه، می نشستیم پای دل. دیشب نخوابیدم. از سحر دارم بخودم میپیچم. موبایلت چرا خاموشه؟ با خودم گفتم قبل اینکه برم سرکار، بیام یه سر ببینمت. آخ آخ ببخش که بیدارت کردم". من؟ نانسنس! نگاهم بهت زده تر، خواب آلوده، بهم ریخته، حالا ابروهامم سربالا شده بودند. بغلش رو باز کرد. بی مقاومت، کنج بغلش جا شدم. سرم رو شونه ش جا گرفت. آغوشش گرم بود و من چه همه بغل لازم بودم. خودم خبر داشتم البته. لحظاتی به همون حال نگهم داشت. همون دم در. تو ابر و سرما. داشتم تو بغلش وا می رفتم. ذوب میشدم. حس بچه ی ترسیده ای رو داشتم که حالا پناهی یافته. دلم نمیخواست بره. دلم میخواست بهش بگم خسته ام. بگم تو آغوشش نیگهم داره کمی. بگم چه گرمای بی حاشیه ی خوبی داره دستهاش. اما نگفتم... لحظه ای طول کشید. منو از شونه هام گرفت و آرام از بغلش کند. دوباره همون لبخند. و چشمهای براقی که چیزی از آنها میجوشید. گونه هام رو بوسید. گفت: خب! حالا بهترم. ممنون. خداحافظ

من؟! چجوری خودم رو دوباره به تخت رسوندم، بماند...
11 ظهر پاشدم.

 بهش تکست دادم: "خواب دیدم؟!" وسط کنفرانس بود. خندید. "تو خواب بودی. من بیدار. اما حواست هست حتی یک کلمه نگفتی؟! راستی! با اینکه تصویر مهمان نوازتری ازت دارم، ولی خوب کردی حتی تعارف هم نکردی!!"

۶ نظر:

  1. این "آ" هم یه دیوونه ایه مثل خودت انگار

    پاسخحذف
  2. هزار بوسه بر جبينت بايد زد ...

    پاسخحذف
  3. آسته آسته یواش یواش اومده در خونتون ... مجنون و گریون دل نگرون اومده در خونتون ...یک شاخه گل در دستش ، سر راهت بنشسته... از پنجره او رو دیدی مثل گلها خندیدی ... اه به خدااااااا آننننننن نگاه از خاطرش نرود ...
    ----
    :))) با اهنگ بخونش اگه خواستی دوتا قر هم بده به کمرت
    ---
    دست برد در ترانه زده ام فقط به خاطر تو ...

    پاسخحذف
  4. اين آفتاب منو مي گه ؟ :/ من اعصاب ندارما ;)

    پاسخحذف
  5. می‌دود
    به دیدن آفاق شعله‌ور،
    و گاه ــ از آغوش خودش
    لَبپَر می‌زند.

    پاسخحذف