هجرانی

دیشب "دیوالی" بود. فستیوال روشنایی یا نور در آغاز سال هندیها. که هیچ آغاز سال نویی، به این پُر-رنگی و پُر-آوازی نیست. دوست هندی ِ خدایی خیلی بامعرفتم چند تا میتای هم حتی گذاشته بود توی یه بسته بندی خیلی خوشگل و برام پست کرده بود. امروز رسید. بعد که وسط مشخام، میتای خوران نشسته بودم کمی در مورد این سال نوی هندوها بخونم، یکهو رسیدم به اینکه فردا، 15 نوامبر، آغاز سال نوی اسلامی/عربی هم هست. بعد من کلن حواسم رفت پی اینکه چرا با اینکه همیشه اعیاد مذهبی مون رو بر اساس این تقویم اسلامی/عربی برگزار میکنیم، هیچوقت متوجه نمیشیم که کی سال ِ این تقویم نو شد؟ البته میتونم حدس بزنم که چون محرم اولین ماه تقویم اسلامی هست، و برای شیعه، محرم آغاز سال نیست، که آغاز کربلاست، همیشه این جنبه ش اجازه ی بروز پیدا نکرده. 

بعدتر داشتم فکر میکردم که چه همه آغاز تقویم اسلامی (و بعدها ایرانی) رو دوست تر میدارم. و چه همه مدرن تره و به انسان امروزی نزدیکتر. آغاز سالهای پارسی و هندی و چینی، بیشتر به طبیعت نزدیکن. بر اساس چرخش فصلها و تغییرات زمین و طبیعت و کشاورزی در طول سال. در مسیحیت: یک تولد. در یهود: بر اساس اندیشه ی خلقت. اما تقویم اسلامی، از میان تمام حوادث و اندیشه های گوناگونی که میتونست مبدا تاریخش بشه، "هجرت" رو برگزید. هجرت: این مفهوم پنهان مانده در این مذهب. و اینرا به غیر مذهبی ترین وجه ممکن بخوان. که برایم این مفهوم، شکلی از سمبل، آیین و نقطه ی ارجاع دارد. که این هجرت، چه مفهوم گسترده ای شده در تاریخ آدمیزاده. که وقتی مبدا مختصات ِ روزمره های آدمی در هجرت باشد، چه همه هجران ها و هجرانی ها و مهجوری ها در پی اش مترادفند... 

۱ نظر:

  1. راست می گی شایا... اونقدری محرم همیشه سنگینی و عزاداریش توی ذهنم بوده که به اول سال بودنش دقت نکردم. تازه به این هجرت هم دقت نکرده بودم.......
    کاشکی این همه دین رو خراب نکرده بودن، نه فقط امروز که طی همه ی تاریخ و می شد یه وقتایی منطقی تر بهش نگاه کرد.

    پاسخحذف