انتظار کشیدن همیشه بزرگترین شکنجه ی من بوده. و فکر کن
که چه میکشم وقتی میدانم که این انتظارم بی حد است. نه مرزی دارد و نه تاریخ مشخصی
که دلم حتی اندکی خوش باشد که روزی سرخواهد آمد...
عزیز دلم ... عزیزم ... دلم ... نبینم رنجت رو ... ننویس رنجوری ، بیماری ... دلم میگیره اگه بگم تا الان هرچی نوشتی و خوندم یه طرف اما این خط اخرت اتش میزنه :( ناراحتت شدم
من هم همیشه منتظرم تا آخر عمر... اینطوری ورق خورده روزگارم ... همدردی نیستا... همیشه که می اومدم اینجا کلی سرخوش برمیگشتم . غبطه میخوردم به تو که یک نفر هست که شاد و راضی از خودشو شرایطش... اینا که نوشتی میلرزونه ادم ... خوب شو زود ... ه هه مامور هم امروز مهربون شده :) چه واضح نوشته برام که چی بنویسم
عزیز دلم ... عزیزم ... دلم ... نبینم رنجت رو ... ننویس رنجوری ، بیماری ... دلم میگیره
پاسخحذفاگه بگم تا الان هرچی نوشتی و خوندم یه طرف اما این خط اخرت اتش میزنه :(
ناراحتت شدم
من هم همیشه منتظرم تا آخر عمر... اینطوری ورق خورده روزگارم ... همدردی نیستا... همیشه که می اومدم اینجا کلی سرخوش برمیگشتم . غبطه میخوردم به تو که یک نفر هست که شاد و راضی از خودشو شرایطش... اینا که نوشتی میلرزونه ادم ...
خوب شو
زود ...
ه هه مامور هم امروز مهربون شده :) چه واضح نوشته برام که چی بنویسم
آفتاب... چه خوب دیدی و چه قدر محبت داری...
پاسخحذف:*