پ.ن. این اولین باره که در تاریخ ِ اینجا بودنم، باکاردی مینوشم
تا مگه یه کم الکل گرمم کنه! (سلام مردمان روس). فقط یکبار دیگه اینکارو کرده بودم. رفته بودم هلند. سال 2008. اینقدر سرد بود که کانال آبهای به اون ضخامت یخ بسته بودن که مردم روشون اسکیت می
کردن. بعد من مسافر بودم تو اون سرما! صبح به صبح، بعد ِ صبحونه دو شات از شیشه
عرق محلی هلند مینوشیدم، بعد میزدم به شهر، به خیابون، به بیابون. حالام اینجا سرمای
بیسابقه ایه. شوفاژ بیست و چهارساعته روشنه (که تو خونه ی من پدیده ی جدیدیه!)، کیسه
آب گرم هم زیر پام گذاشتم و با ژاکت و جورابم تو خونه (اینم نوبره!) و؟ خب نگفته عیان ست که من دلم گرم نیست وگرنه من کجا و اینهمه سرد کجا؟...
نبینم دل ناگرمتو :(
پاسخحذفخودم میام که ه ه ه ه (یه ضمه کاف) داغ میفرستم به دلت ، بهش میگن تنفس دل به دل D: