فرسودگی گاه این ست که متن ها و
کتابها و آدمها را ساعتها و روزها بگذاری روبرویت و فقط نگاهشان کنی...
من؟ دارم با این فرسودگی
اینروزهایم نمیجنگم. وا داده ام. قشنگ گذاشته ام فلجم کند. گذاشته ام بکشاندم کنج خانه و اجازه
ندهد یک قدم بیشتر از "فقط میگذرونم" ِ حیات تکانی بخورم...
واقعن منتظر چی ام؟!
فکر کنم منتظر یوسف گمگشته ای دخترم ;)
پاسخحذففکککککک (فکر) کن من فردا ساعت دو سمینار دارم .... یه هویی ویر شایا خوانیم گل کرده :)
برم اسلاید بسازم
:*
مقشاتو بخون دخترم ... اینا نون و اب نمیشه برات... صابون هم گرون شده میدونم که نمیزنی به دلت ... پس چه ت شده ؟!! مخشاتو بخون پس
-----------------------
جون مادرت یه امشبو بیخیال من وقت ندارم .. اسلایدام مونده (از سری مکالمات افتاب و مامور)
پاسخحذفنگذار دیگران نام تو را بدانند
همین زلال چشمانت
برای پچ پچ هزار ساله آنان کافیست...
" شاملو "